اسکات پیلگریم با دختر رویاهای خود، رامونا فلاورز ملاقات می کند، اما می فهمد که باید هفت شریک سابق او را شکست دهد تا با او قرار بگذارد. سپس همه چیز پیچیده تر می شود.
داستان بر رابطه بین ریوتو کاشیما، یک طرد شده اجتماعی غمگین، و رونا شیراکاوا، یک دختر محبوب در مدرسه متمرکز است. رابطه آنها زمانی شروع می شود که ریوتو باید از رونا به عنوان بخشی از بازی باخت بخواهد بیرون بیاید، و او پس از گفتن "خب، بالاخره من در حال حاضر آزاد هستم" با او بیرون می رود. آنها حلقههای اجتماعی کاملاً متفاوت و سرگرمیهای کاملاً متفاوتی دارند، اما همانطور که با یکدیگر معاشرت میکنند، شروع به تشخیص و حتی پذیرش این تفاوتها به عنوان چیزی برای پیوند میکنند.
کونوها آکیساتو تصویرگری است که عاشق دختران زیبا و بازی های بیشوجو است. رویای او تبدیل شدن به یک تصویرگر فوق العاده محبوب است، بنابراین او سخت در یک شرکت تولید بازی bishojo کار می کند، اما واقعیت این گونه نیست...
آلیسا جادوگر، نوزادی را پیدا می کند و او را بزرگ می کند. 16 سال بعد، ویولا، دخترخوانده او، بسیار بلند قد شده است. آلیسا و ویولا در یک سفر خنده دار و آشفته از هویت های اشتباه و شیطنت های ماوراء طبیعی قرار می گیرند.
پس از آخرین تورنمنت و باخت شرم آور در دور پایانی، میچی تصمیم می گیرد آن را از ورزش جودو کنار بگذارد. بین فعالیتهای اجتماعی دبیرستان و امتحانات ورودی، او زمانی برای رقابت در هنرهای رزمی که بیشتر دوست دارد، نخواهد داشت، اما کنار گذاشتن سرگرمیهای قدیمی بخشی طبیعی از رشد است. با این حال، عشق به جودو ادامه دارد - و زمانی که او با همکلاسی جدیدش تووا، دختری که میچی را در مسابقه آخرش برتری داد، ملاقات می کند، به شدت باز می گردد! تووا می خواهد یک باشگاه جودو در مدرسه آنها تشکیل دهد، اما برای راه اندازی آن به اعضای جدیدی نیاز دارد. آنها با عشق خود به جودو متحد شده اند، آنها با هم شور و شوق خود را به رینگ می اندازند و دوباره به ایپون گل می زنند!
داستان درباره Saitō، یک مرد معمولی است که خود را به دنیای دیگری منتقل می کند. به صورت روزانه، مهارتهای فراوان او به عنوان یک دستساز، او را برای ماجراجویان جدیدش که به نظر میرسد از دنیاهای دیگر نیز آمدهاند، ضروری میسازد. به تدریج، Saitō شروع به درک احساس مفید بودن می کند.
Rein یک هیولا رام کننده است که در کنار قهرمانان برای سرنگون کردن پادشاه شیطان می جنگد. اما یک روز رفقای او را بی فایده اعلام می کنند و از مهمانی بیرون می کنند و پس از آن تصمیم می گیرد زندگی بی دغدغه ای را به عنوان یک ماجراجو آغاز کند. در طول آزمونی که او باید برای تبدیل شدن به یک ماجراجو قبول شود، با دختری به نام کاناد برخورد می کند که مورد حمله یک هیولا قرار می گیرد. راین جان خود را به خطر می اندازد تا مطمئن شود که می تواند فرار کند، اما سپس هیولا را در یک ضربه به زمین می اندازد. معلوم می شود که کاناد از قبیله بی اندازه قدرتمند مردم گربه است، یکی از قوی ترین گونه ها! او مجذوب ترکیب استعداد و طبیعت لطیف او می شود و می پرسد: "آیا سعی می کنی مرا اهلی کنی؟" راین با قوی ترین دختر گوش گربه ای قرارداد می بندد و زندگی جدید خود را به عنوان یک ماجراجو آغاز می کند. قهرمانانی که او را از مهمانی بیرون کردند، و همچنین دیگر گونه های قوی تر، به قدرت او توجه می کنند.
واحد بت "TINGS" رویاهای بزرگ دارد، اما فقط دستاوردهای کوچکی دارد و چندان محبوب نیست. قرار بود بهترین مدیر دنیا ناجی آنها باشد، اما... "علاقه ای به مدیرت بودن ندارم." مردی که ظاهر می شود نائوس هیناکی است، مردی که هیچ انگیزه ای ندارد. با این حال او قدرت خاصی دارد...؟ این داستانی است از شما و دخترانی که می درخشید تا تبدیل به "بت مطلق" شوید. بهترین سرگرمی های بت از اینجا شروع می شود!
اولین روز شوکو کومی در دبیرستان معتبر ایتان است و او همی الانش هم به مقام مادونای مدرسه رسیده. او با موهای سیاه بلند و ظاهری برازنده توجه هرکسی را که به او برخورد کند؛ جلب میکند. فقط یک مشکل وجود دارد - با وجود محبوبیتش، شوکو در ارتباط برقرار کردن با دیگران افتضاح است. هیتوهیتو تادانو دانشآموزی متوسط در این دبیرستان است. با شعار زندگی خود موقعیت را درک کن و اطمینان حاصل کن که از دردسر دور باشی ، به سرعت متوجه شد که نشستن در کنار شوکو او را به دشمن همه در کلاس خود تبدیل میکند یک روز، به طور تصادفی، هیتوهیتو با صدای میو گفتنِ شوکو از خواب بیدار میشود. او میگوید چیزی نشنیده است و باعث فرار شوکو میشود. اما قبل از فرار، هیتوهیتو تصور میکند که شوکو قادر نیست به راحتی با دیگران صحبت کند - در واقع، او هیچوقت نتوانسته یک دوست پیدا کند. هیتوهیتو تصمیم میگیرد به شوکو کمک کند صد دوست پیدا کند تا بتواند بر اختلال ارتباطی خود غلبه کند.
بالاخره بعد از سالها عشق ورزیدن یک طرفه، «نائویا موکای» با دوست دوران کودکیاش یعنی «ساکی ساکی» قرار میگذارد. با این وجود، در همان حین که خود را پایبند به این عشق میداند از سمت فردی دیگر یک اعتراف عشقی دریافت میکند و...