به عنوان عضوی از یک سازمان شیطانی، ژنرال مأموریت دارد تا به زمین حمله کند و بشریت را از بین ببرد. حتی یک موجود فرازمینی مثل او نیز به فرصتی برای استراحت نیاز دارد. حتی رنجرها - تیمی که صرفاً برای شکست ژنرال و همکارانش تشکیل شده است- نمیتوانند مانع از دیدن پانداها در باغ وحش، خریدن بستنی در فروشگاه محلی و لذت بردن از روز تعطیلی سزاوارش از انجام اعمال شیطانی شوند.
داستان بر رابطه بین ریوتو کاشیما، یک طرد شده اجتماعی غمگین، و رونا شیراکاوا، یک دختر محبوب در مدرسه متمرکز است. رابطه آنها زمانی شروع می شود که ریوتو باید از رونا به عنوان بخشی از بازی باخت بخواهد بیرون بیاید، و او پس از گفتن "خب، بالاخره من در حال حاضر آزاد هستم" با او بیرون می رود. آنها حلقههای اجتماعی کاملاً متفاوت و سرگرمیهای کاملاً متفاوتی دارند، اما همانطور که با یکدیگر معاشرت میکنند، شروع به تشخیص و حتی پذیرش این تفاوتها به عنوان چیزی برای پیوند میکنند.
هیمورا کنشین یک ولگرد با گذشته تاریک و خلق و خوی آفتابی است. نه یک رونین، بلکه یک رورونی، او هرگز یک سامورایی نبود، بلکه یک قاتل با نهایت مهارت در بازسازی میجی بود، که در نقطه عطف جنگ به سادگی کنار رفت. سفرهایش او را در یازدهمین سال از دوران میجی به توکیو میبرد، جایی که با یک استاد کندو زن، یک دزد سابق، یک جنگجو و یک دکتر که همه رازهای خودشان را دارند دوست میشود. آنها با هم با دشمنانی که از گذشته تاریکی ظاهر می شوند می جنگند و کنشین نمی تواند از آن فرار کند.
زمانی مردی بود که به دنیای دیگری احضار شد و آن را نجات داد. البته او در آنجا بسیار محبوب شد و به یک isekai-normie تبدیل شد. با این حال، آن مرد در "تله" افتاد و به زور به دنیای اصلی خود بازگردانده شد. علاوه بر این، او باید از کودکی دوباره شروع می کرد! این داستان قهرمان سابق بسیار خارقالعادهای است که بهعنوان یک دبیرستانی غمگین زندگی میکرد، زیرا در یک تحول بسیار غیرمنتظره بار دیگر به همان دنیای دیگر احضار میشود!
پس از مرگ در عمل متوقف کردن جنایت در ژاپن مدرن، قهرمان ما به عنوان کاین فون سیلفورد، سومین پسر یک خانواده نجیب در دنیای شمشیر و جادو تناسخ می یابد. در زندگی جدیدش، همه بچه ها از خدایان برکت دریافت می کنند... اما قابیل به طور غیرمنتظره ای با یک قرنیز کاملاً عظیم و فوق العاده از قدرت های جادویی برکت می یابد. اگر قرار باشد رویای او برای سفر به جهان به عنوان یک روح آزاد محقق شود، او نمی تواند بیش از حد توانایی های خود را برای افراد اشتباه آشکار کند. یک ماجراجویی سبک دل و فراری در دنیایی دیگر آغاز می شود!
آکان که اخیراً حذف شده است، وقتی با یامادا در همان RPG ملاقات می کند، به تازگی بازی را که با دوست پسرش انجام می داد، ترک می کند. یامادا در زندگی واقعی تا حدودی یک افسانه است. تنها مشکل این است - او فقط به بازی علاقه مند است. با افزایش احساسات آکان، آیا تمرکز یامادا روی بازی باقی خواهد ماند؟
هنگامی که ارواح وارد دنیای انسان می شوند، می توانند اشیاء قدیمی را در اختیار داشته باشند و شکل فیزیکی به دست آورند: تسوکوموگامی. تسوکوموگامی میتواند ملایم، خشن یا جایی در میان باشد، بنابراین قبیله Saenome به طور مسالمتآمیز به آنها کمک میکند تا آنها را به دنیای ارواح بازگردانند تا از تخریب جلوگیری کنند. کوناتو هیوما یکی از اعضای این قبیله است، اما از آنجایی که از زمانی که یک تسوکوموگامی چیز مهمی را از او دزدید، کینهای دارد، بسیار آرام است. پدربزرگ هیوما از ترس اینکه عصبانیت وقیحانه هیوما در برخورد با این ارواح منجر به فجایع ماوراء طبیعی شود، او را می فرستد تا در کیوتو با ناگاتسوکی بوتان زندگی کند، یک زن جوان غیرعادی که در واقع مانند خانواده با تسوکوموگامی زندگی می کند! آیا هیوما می تواند یاد بگیرد که هنگام برخورد با تسوکومگامی احساسات خود را کنترل کند یا اینکه روح خود او محکوم به تسخیر خشم برای همیشه است؟
پس از آخرین تورنمنت و باخت شرم آور در دور پایانی، میچی تصمیم می گیرد آن را از ورزش جودو کنار بگذارد. بین فعالیتهای اجتماعی دبیرستان و امتحانات ورودی، او زمانی برای رقابت در هنرهای رزمی که بیشتر دوست دارد، نخواهد داشت، اما کنار گذاشتن سرگرمیهای قدیمی بخشی طبیعی از رشد است. با این حال، عشق به جودو ادامه دارد - و زمانی که او با همکلاسی جدیدش تووا، دختری که میچی را در مسابقه آخرش برتری داد، ملاقات می کند، به شدت باز می گردد! تووا می خواهد یک باشگاه جودو در مدرسه آنها تشکیل دهد، اما برای راه اندازی آن به اعضای جدیدی نیاز دارد. آنها با عشق خود به جودو متحد شده اند، آنها با هم شور و شوق خود را به رینگ می اندازند و دوباره به ایپون گل می زنند!
غذاها چهره های خندان را به ارمغان می آورند. آشپزی، قلمرو اسرار آمیزی است که مسئول تمام غذاهای دنیای ماست. داستان زمانی شروع می شود که Recipe-Bon، جایی که دستور غذا برای هر غذا نوشته شده است، از Cookingdom به سرقت می رود. مقصر باند Bundoru است که قصد دارد هر غذا را برای خود انحصار کند.
«میرای کاکِهاشی» جوان، بعد از وفات والدینش در کنار یکی از خویشاوندانی که رفتار نامناسبی با او دارند زندگی میکند. از آن موقع افسرده شده بود و در شب فارغ التحصیلیش از مدرسه اقدام به خودکشی میکند، اما ناگهان توسط دختری با بالهای سفید نجات پیدا میکند. دخترک خود را به عنوان فرشتهای معرفی میکند که میخواهد شادی را به زندگی او، از طریق اهدای قدرتی عظیم و انتخاب به عنوان یکی از جانشینان خدا اعطا کند. و برای رسیدن به آن منصب باید ۱۲ کاندید را در ۹۹۹ روز شکست دهد.