تخته ای به روی آب توسط امواج به ساحل آورده می شود. افراد مختلفی در ساحل قدم می زنند. بزرگترین آنها ایستاده و به افقهای دور دست می نگرد و...
با زیرنویس چسبیده
با زیرنویس چسبیده
داستان كپي برابر اصل درباره نويسنده اي می باشد كه كتابش برنده جايزه بهترين ترجمه سال شده است. او براي انجام مصاحبه مطبوعاتي به فلورانس آمده و عنوان مي كند ايده كتابش را در فلورانس به دست آورده است. در اين سفر او با زني كه صاحب يك گالري آنتيك است، آشنا مي شود و ...
عباس کیارستمی در این فیلمش صد و چهارده بازیگر زن مشهور ایرانی و یک بازیگر فرانسوی را به تماشای نمایشی از داستان خسرو و شیرین (نظامی گنجوی) نشانده است. فیلم تماماً بر روی واکنش های صورت بازیگران حین تماشای نمایش تمرکز دارد...
قطاری به مقصد رم در طول ایتالیا سفر می کند.مسافران آن پروفسوری که رویایش صحبت با عشقی هست که هیچگاه وجود نداشته،خانواده ای از پناهندگان آلبانیایی که قطار را عوض کرده و یک بلیط می دزدند،سه هوادار اسکاتلندی فوتبال که در راه یک مسابقه هستند و بیوه ای که برای شرکت در مراسم یابود همسرش سفر می کند.برخورد این شخصیتهای متفاوت از اروپا اتقاقاتی به وجود می آورد...
در فیلم "ده"، یک زن درون خودرویی نشستهاست و در ده سکانس با ده شخص گفتگوهایی انجام میدهد و نمایی از زندگی زن امروزی در ایران را نشان میدهد...
عباس کیارستمی بهمراه دستیارش سیفالله صمدیان عازم اوگاندا می شوند تا فیلمی مستند درباره بیماری ایدز و کودکان آفریقایی مبتلا به این بیماری بسازند.
بهزاد، کیوان، علی و جهان که اعضای یک گروه فیلمسازی هستند برای ساخت فیلمی با موضوع مراسم سوگواری محلی از تهران به روستاهای کردنشین سیاهدره و شاهپورآباد در بخش دینور، دهستان حر در کرمانشاه میروند و در انتظار مرگ پیرزنی در حال احتضار میمانند. آنها برای شخصی به نام خانم گودرزی کار میکنند. روستاییان تصور میکنند که آنها برای یافتن گنج آمدهاند و بهزاد، تنها عضو گروه که چهره اش دیده میشود نیز بدش نمیآید که مردم چنین تصوری داشته باشند...
فیلم درباره مردی است که در حومهٔ شهر تهران، با اتوموبیلش دنبال کسی میگردد که تقاضای پردردسر او را در ازای دریافت ۲۰۰هزار تومان پول انجام دهد...
این فیلم دنباله "زندگی و دیگر هیچ" ساختهی عباس کیارستمی می باشد. در روستايِ كوكر (اطراف رودبار ایران)، حسين به خواستگاريِ دختري بهنامِ طاهره ميرود. چون خانه ندارد به او پاسخِ منفي ميدهند. همان شب زلزله تمامِ مردم را بي خانه ميكند. حسين در بي خانماني خود را با همه يكسان ميبيند و خوشحال هم هست. هفت روز ميگذرد، در سرِ مزارِ «خدابيامرزها» حسين متوجه ميشود طاهره و مادربزرگش زنده ماندهاند. همان موقع گروهي برايِ ساختنِ فيلم به كوكر ميآیند و...