"وودرو ترواسمیت" که پس از ابتلا به تب یونجه از نیروی دریایی مرخص می شود، احساش شکست کرده و به زادگاه خود باز نمی گردد. او در میان غم و اندوه، با گروهی تفنگدار آشنا می شود که او را تشویق می کنند به خانه بازگردد و به مادرش بگوید در جنگ مجروح شده و با سربلندی به خانه بازگشته است...
یک ساحره زیبا از قرن هفدهم به زندگی بازمی گردد تا والاس موولی یکی از نوادگان شخصی که او را آزار داده نابود سازد...
اگبرت سوسه که از طرف خانواده دستکم گرفته می شود،برای جایگزین شدن با یک کارگردان الکلی استخدام شده،سپس یک سارق بانک را دستگیر کرده و به عنوان نگهبان در بانکی که نامزد دخترش تحویلدار آن است استخدام می شود...
دلیجانى که از خطهاى در معرض خطر حمله ى سرخپوستان میگذرد ، مکان تقابل شخصیتهایى متضاد میشود و از جمله رابطه اى نجاتبخش را میان « رینگوکید » ( وین ) و « دالاس » ( ترور ) پاکدل به بار می آورد.
"هیزل فلگ" اخباری دریافت می کند مبنی بر اینکه خبر مرگ او بر اثر مسمویت رادیوم یک تشخیص اشتباه بوده است. او خوشحال است چون با پولی که کارخانه در اختیارش قرار داده به نیویورک سفر می کند. اما با پیدا شدن خبرنگاری با نام "والی کوک" رویاهای او رنگ می بازند و...
« جو ويلر » ( تريسى ) هنگام بازگشت به زادگاهش به اشتباه به اتهام آدمربايى دستگير و در زندان شهرى كوچك زندانى مىشود. شواهد و شايعات عليه او ، مردم را ترغيب مىكند تا به زندان حمله كنند و آن را آتش بزنند.
در سالن نمایش یک هتل مجلل،کارگردانی به نام "نیکولف" نمایشی را برای پرداخت هزینه های خود آماده می کند."خانم پرنتیس" که از نمایش پشتیبانی می کند،دوست دارد دخترش "آن" با میلیونری به نام "تی موزلی" ازدواج کند اما "آن" عاشق "دیک کرتیس" است...
منطقه کوچک مارشویا تنها یک مشکل کوچک دارد. پرداخت کننده اصلی مالیات، بیوه ای ثروتمند به نام سونیا به پاریس رفته و کنت دانیلو به فرانسه فرستاده می شود تا از ازدواج او با مردی غریبه جلوگیری کرده و خطر از دست رفتن پول هنگفتی را از بین ببرد...
زنی جوان نمی تواند بین دو مرد که او را دوست دارند انتخاب کند به همین دلیل آن سه تصمیم می گیرند در یک رابطه دوستانه با هم زندگی کنند...