«زليگ» (آلن) چهره ي جنجال برانگيز دوره ي بحران اقتصادي آمريکاست که قابليتش براي همسان شدن با هر کسي که در جوارش قرار مي گيرد، دنيا را مبهوت مي کند. قابليتي که ناشي از ميل او به پذيرفته شدن در جامعه است، ميل به حل شدن در ميان جمع، ميلي که باعث مي شود او مثل آفتاب پرست تغيير ظاهر دهد...
"دیزی کلاور" دختری پانزده ساله است که رویای تبدیل شدن به یک ستاره هالیوود را در سر دارد. پس از شرکت در مصاحبه برای تهیه کننده ای به نام "ریموند سوان"، او تبدیل به ستاره استدیو می شود. پس از این اتفاق او باید با شهرت جدید خود و سختی هالیوود کنار بیاید...
لهستان ، سال 1939 . « يوزف تورا » ( بنى ) بازيگر بسيار مشهور تياتر و همسرش ، « ماريا » ( لومبارد ) كه در ورشو همچون شمايلى ملى مورد تحسين است ، قرار است در نمايشى ضدنازى ظاهر شوند ، اما به دليل سانسور اين برنامه جاى خود را به اجرايى از « هملت » مى دهد. « ماريا » تعلق خاطرى به « سوبينسكى » ( استاك ) ، خلبان جنگى جوانى پيدا كرده كه هنگام حمله ى آلمان به لهستان به خدمت احضار مى شود.
دیوید و آن اسمیت زوجی هستند که به عشق و علاقه سه سال است که ازدواج کرده اند.اما بطور جداگانه به آنها گفته می شود که به دلیل وقوع یک مشکل فنی ازدواج آنها اعتبار نداشته و آنها متاهل نیستند...
"هیزل فلگ" اخباری دریافت می کند مبنی بر اینکه خبر مرگ او بر اثر مسمویت رادیوم یک تشخیص اشتباه بوده است. او خوشحال است چون با پولی که کارخانه در اختیارش قرار داده به نیویورک سفر می کند. اما با پیدا شدن خبرنگاری با نام "والی کوک" رویاهای او رنگ می بازند و...
« آيرين » ( لومبارد ) و « كورنليا » ( پاتريك ) دو خواهر ناز پرورده هستند كه براى تلكه كردن مردم در خيابان پارك برنامه اجرا مىكنند. « كورنليا » سعى مى كند از مرد فقيرى به نام « گادفرى پارك » ( پوئل ) استفاده كند ، اما « گادفرى » بر آشفته مىشود...
"اسکار جفی" کارگردان کارکشتهی «تئاتر برادوی» که دوران سختی را در حرفه خود می گذراند، تلاش می کند معشوقه سابق خو، که اکنون در هالیوود به موفقیت های زیادی دست پیدا کرده را متقاعد کند تا حرفه اش را از نابودی نجات دهد...