در قرن پانزدهم فرانسه پس از نزدیک به صد سال جنگ با انگلستان شکست خورده و به یک ویرانه تبدیل می شود. "ژاندارک" دختر چهارده ساله کشاورز ادعا می کند زمزمه هایی از بهشت شنیده مبنی بر اینکه او هدایت ارتش خدا را بر عهده بگیرد و "چارلز هفتم" را به عنوان پادشاه فرانسه برگزیند...
"دارتانیان" و همرزمان شمشیرزن اش تلاش می کنند نقشه های نخست وزیر "ریچیلیو" برای گرفتن قدرت پادشاه را نقش بر آب کنند...
با زیرنویس چسبیده
"لئونا استونسون" بیمار بوده و در تختخواب خود بستری است.یک شب که منتظر بازگشت همسرش با خانه است،بطور اتفاقی گوشی تلفن را برداشته و مکالمه دو مرد که نقشه قتلی را طراحی می کردند می شنود.او به سختی تلاش می کند قربانی را پیدا کرده و از به وقوع پیوستن این جنایت جلوگیری کند...
"فیلیپه" پسر یک دیپلمات و دوست خوب "بینز" خدمتکار، با پیچیدگیها و بهانه های زندگی بزرگسالان مغشوش شده است. او تصمیم می گیرد راز نگه دار باشد و از دوستان خود محافظت کند، اما وقتی او متوحه می شود "بینز" همسر خود را به قتل رسانده هیچکس به اطلاعات حیاتی او اهمیت نمی دهد و...
تكزاس . سلطان دامدارى ، « تام دانسن » ( وين ) قصد دارد گلهاى را براى فروش به ايالتهاى شمالى ببرد . اما راه دشوارى را در پيش گرفته است و خيلى زود آدمهايش رهايش مىكنند و حتى ناپسرى او ، « ماتيو » ( كليفت ) نيز جلويش مىايستد...
پسر جوانی بیشتر اوقات خود را بر روی رودخانه ای در جنوب لوئیزیانا می گذراند. او بازی، ماهیگیری و شکار کرده و تنها نگران تمساح هایی است که در آبها حضور دارند. اما وقتی پدرش با یک شکرت نفتی قرارداری امضا کرده و یک جرثقیل به رودخانه می آید زندگی ساده او به هم می ریزد و...
« بوريس لرمونتوف » ( والبروك ) مدير موفق برنامه هاى نمايشى با « جوليان كراستر » ( گورينگ ) آهنگساز با استعداد در باله ى جديدى به نام « كفشهاى قرمز » هم كارى مى كند . در اين نمايش بالرين جوان اما خوش آتيه ، « ويكتوريا » ( شيرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى كند . « جوليان » و « ويكتوريا » دل باخته ى يك ديگر مى شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى شود... شر
در كى لارگوى فلوريدا چند تبهكار به سركردگى « جانى روكو » ( رابينسن ) ، صاحب يك هتل ( باريمور ) ، عروس بيوه ى او ( باكال ) ، و يك افسر قديمى ارتش ( بوگارت ) را به گروگان مى گيرند...
در برلین، یک کاپیتان ارتش بین یک خواننده سابق نازی و زنی عضور کنگره آمریکا که در مورد او تحقیق می کند گرفتار شده است و...
« دان هيوز » (آستر) آزرده از بى اعتنايى هم رقصش، «نيدين گيل» (ميلر) تصميم مى گيرد براى انتقام، «هانا براون» نو رسيده (گارلند) را چنان تعليم دهد كه ستاره اى بزرگ شود...