هالیس آغا، ستون یکی از خانواده های مستقر غازیانتپ، تصمیم می گیرد با نوه سرکش خود فریت ازدواج کند تا او را به صف کند.
مته و ناز فرزندان مورد علاقه خانواده های ثروتمند و قدرتمند هستند. هر دوی آنها خراب هستند و عادت کرده اند به هر چیزی که در زندگی می خواهند برسند. داستان آنها که با وعدههای خانوادههایشان در کودکی آغاز شده، امروز با ناتوانی در جدایی از یکدیگر به سوی ازدواج پیش میرود. اما وقتی خدمتکار ناز، اینسیلا، که از کودکی با او بوده، ناگهان در مقابل مته ظاهر می شود، مته تمام تصمیماتی که در زندگی گرفته است را زیر سوال می برد. آیا این برخورد بین اینسیلا و مته مسیر داستانی را که ناز با تمام لجبازی نوشته بود تغییر می دهد و به مته کمک می کند تا عشق واقعی را پیدا کند؟
مکید، دختر خانواده ای فقیر که روانشناسی خوانده و از زندگی تجاری راضی نیست و به دنبال شفای دیگران است، عاشق برادر بزرگ احمد، کاظم ایشیک می شود که به عنوان باهوش ترین و موفق ترین تاجر در جهان شناخته می شود. کشور. او به تازگی مردی را با شور و شوق بیمارگونه ملاقات کرده و عاشق او شده است. همچنین کاظم ایشیک با نرمین ازدواج کرده است. عشق مکید بی پاسخ نیست. کاظم با اشتیاق مکید را در آغوش میگیرد که در ضعیفترین لحظهاش در کنارش است... اما آیا او میتواند او را از ظلم زندگی غنی و قدرتمندی که ساخته است محافظت کند؟ آیا مکید می تواند خلوص، معصومیت و حساسیتی را که در اولین ملاقات با کاظم داشت حفظ کند؟
اکیم و ملتم دو نوجوان جوان هستند که به اندازه خواهران صمیمی هستند. آنها در یک محله محقر زندگی معمولی دارند، اما همیشه به بچه های ثروتمندی که در دبیرستان دوغرو تحصیل می کنند، حسادت می کردند. اکیم، بکیر و عایشه برای شروع زندگی دانشجویی تازه خود در معتبرترین مدرسه شهر انتخاب می شوند، اما به زودی می فهمند که زندگی آنها در واقع سخت تر می شود. آنها باید برای زنده ماندن در میان بچه های ثروتمند بجنگند و از دیدن اینکه ثروتمندان زندگی بسیار متفاوتی با آنچه آنها تصور می کردند شگفت زده می شوند ...
فریت پسر خانواده ای ثروتمند و سنتی است که هیچ تعهدی جز مهمانی ندارد. در حالی که زهرا زن جوانی است که دانشگاه را رها کرده و در یک شیرینی فروشی کار می کند. هنگامی که او به دانشگاه باز می گردد، هر دو باهم آشنا می شوند و ...
این سریال داستان زندگی آسیه است که در سن کم صاحب دو بچه میشود و شوهرش جمال او را ترک میکند و او را با مشکلات زندگی تنها میگذارد. آسیه با وجود تمام نداری ها و مشکلات زندگی، خودشو وقف شادی بچه هاش کرده و هم براشون پدر بوده و هم مادر. زندگی آسیه بعد از فلاکتی که سر دخترش نرگس میاید به کل زیر و رو میشود و برای حفاظت از دخترش، وارد راهی بی بازگشت میشود و در اون اثنا از طرفی هم با ماهر، غریبه ای که سعی داشت کمکشون کنه، آشنا میشه. برای آسیه که به لطف ماهر به عمارت دمیرهان پناه برده، این یک نجات نیست، بلکه شروع یک جنگ جدیده….
کمیسر “عمر دوران” در دایره جنایی پلیس و “الیف کاراجا” در برنامه مشهور و محبوب خود به دنبال احقاق حق مظلومان و اجرای عدالت هستند. الیف کاراجا، تو برنامه اش جنایات رو حل میکند و سعی در پیدا کردن قاتلها دارد. الیف که خیلی مورد پسند مردمه، به کارش با جون و دل وابستهست و برای رسیدن به این جایگاه مجبور به انجام فداکاریهای زیادی شده. رسیدگی به ماجرای قتل یک دختر، الیف و همسر وکیلش اردم را مقابل هم قرار میدهد و زندگی آن ها و دو فرزندشان را زیر و رو میکند و از طرف دیگر ابتدا سبب آشنایی ناخوشایند عمر و الیف میشود اما در ادامه هر دو تحت تاثیر هم قرار میگیرند.
هازیران برای شغلی که زمان زیادیه خواستارشه با رئیسش ملاقات میکنه. رئیسش هم شرط میذاره که برای گرفتن ترفیع باید مرد بداخلاقی که در جزیره زندگی میکنه و زمینشو نمیفروشه رو راضی کنه و ازش آتو بگیره. هازیران وقتی به جزیره و به اون زمین میره با پویراز آشنا میشه و پویراز هم که فکر میکنه اون توریسته از کارخانه بیرون میندازتش و از همون اول با هم لج میکنند. هازیران اطلاعاتی که رئیسش میخواسته رو پیدا میکنه و وقتی میخواد برگرده استانبول به صورت ناگهانی با خاله اش که سالها ندیدتش روبرو میشه و از کشتی جا میمونه و مجبور میشه تو جزیره بمونه و بدون اینکه متوجه بشه خودشو در حال شرکت کردن در مسابقه رقص همراه پویراز میبینه و میفهمه که رئیسش در مورد پویراز بهش اشتباه گفته و ناخواسته به پویراز ضرر رسونده. هازیران که قصد داره اشتباهشو جبران کنه میره پیش پویراز و بهش پیشنهادی میده…
ناره(Neslihan Atagul) دختر سفیر هستش و سنجر(Engin Akyürek) پسر کشاورزیه که از بچگی عاشق همدیگه میشن ولی برادر ناتنی ناره که پدرش ازبچگی بزرگش کرده بود بهش تجاوز میکنه و ناره نمیتونه اینو به سنجر بگه چون میدونه قاتل میشه، روز ازدواجشون سنجر فکر میکنه ناره بهش خیانت کرده و اونو بیرون میکنه و ناره خودکشی میکنه و مثل پرنده ای از روی پرتگاه پرت میشه ولی...