فریت پسر خانواده ای ثروتمند و سنتی است که هیچ تعهدی جز مهمانی ندارد. در حالی که زهرا زن جوانی است که دانشگاه را رها کرده و در یک شیرینی فروشی کار می کند. هنگامی که او به دانشگاه باز می گردد، هر دو باهم آشنا می شوند و ...
در یک شرکت استعدادیابی در استانبول ، ماموران تلاش می کنند تا مشتریان ستارگان خود را راضی و تجارت خود را حفظ کنند. مأمورین در شرایطی که زندگی شخصی و حرفه ای آنها را در هم می آمیزد ، وضعیت را به وضعیت دیگری برمی گردانند.
ایلول 16 ساله تو یه خونه کوچک با مامانش مسعوده،خواهرش بوشرا و پدرخوندش کمال زندگی میکنه کمال به ایلول تجاوز میکنه،ماجرارو به مامانش تعریف میکنه،مامانش بعد کلی فکر کردن چاره ای پیدا میکنه،ایلول رو به بهزیستی میزاره..تو خونه روبروی بهزیستی “جمره” زندگی میکنه دو سه متر اونورتر از بهزیستی تو خونه جمره اینا زندگی خیلی متفاوته،یه زندگی مجلل… مدیر بهزیستی فریده، ایلول رو که مامانش به بهزیستی سپردتش رو میخواد دلداری بده از آن شب به بعد زندگی تو بهزیستی ایلول شروع میشه..