مته و ناز فرزندان مورد علاقه خانواده های ثروتمند و قدرتمند هستند. هر دوی آنها خراب هستند و عادت کرده اند به هر چیزی که در زندگی می خواهند برسند. داستان آنها که با وعدههای خانوادههایشان در کودکی آغاز شده، امروز با ناتوانی در جدایی از یکدیگر به سوی ازدواج پیش میرود. اما وقتی خدمتکار ناز، اینسیلا، که از کودکی با او بوده، ناگهان در مقابل مته ظاهر می شود، مته تمام تصمیماتی که در زندگی گرفته است را زیر سوال می برد. آیا این برخورد بین اینسیلا و مته مسیر داستانی را که ناز با تمام لجبازی نوشته بود تغییر می دهد و به مته کمک می کند تا عشق واقعی را پیدا کند؟
افسون در روستایی در غازی عینتاب بعنوان متخصص پوست کار میکنه و همراه پدرش تو یه خونه باغ شاد و خوشبخت زندگی میکنه تا این که از مادرش پروین که 21 سال پیش اونا رو ترک کرده و دیگه هم خبری ازش نشده خبری میرسه. پروین که یه جراح معروف زیبایی در استانبوله، پسری به نام امیر رو به عنوان راننده اش دنبال دخترش میفرسته تا برای آخرین بار اونو ببینه. ولی وقتی به استانبول میره میبینه اینا همش دروغه ولی بعد از ماجراهایی اونجا موندگار میشه و زندگیش به کل عوض میشه…
اگه یکبار تیره بودن بخت تون رو باور کردین، شکست دادن این طالع بد، کار راحتی نیست… آدا دختری است که با باورهایی مثل “فقط وقتی میتونی خوشبخت بشی که عشق اول یک پسر باشی و باهاش ازدواج کنی” بزرگ شده است. چیزی نمونده بود که آدا خلاف این حرف رو ثابت کنه که از طرف روزگار (دوست پسرش) ترک میشه. وقتی آدا سعی میکنه روزگار رو دوباره به دست بیاره با بورا آشنا میشه. آدا بین عشق و باورش گیر کرده و یک راه سخت و رمانتیکی در پیش داره.
سیفی رئیس باتجربه پلیس و افسر تازه کار نوری پامیر شروع به بررسی پرونده یک کودک کشی در شهر می کنند. این پرونده آنها را به آقای عباس و دخترش دیلارا می رساند که از افراد شناخته شده در محافل آنها هستند.
آزرا که یک شبه همه ی دارایی هاشو از دست داده با جنک که سرنوشت یکسانی دارن روبرو میشه و آزرا با دستای سحرآمیزش همه ی زخمای جنک رو خوب میکنه.رابطه ی این دو که با بحث های شیرین شروع شده بود بعد از مدتی با یک بازی غیرمنتظره به جدال تبدیل میشه
سمت چپم داستان عشق سرّا، دختر جوانی که در اوج جوانی مجبور شده روی پاهای خودش بایسته و مسئولیت مراقبت از مادرش رو به دوش بکشه و سلیم، ولیعهد خانواده ی اشرافی کوتلوسای را به نمایش خواهد کشید. سرّا یک دانشجوی بسیار موفقه که از دانشگاهی که متعلق به خانواده ی سلیمه بورس گرفته و با جدیت تمام تحصیل میکند و در نقطه ی مقابل سلیم از روی مجبوریت به ادامه ی تحصیل ادامه میدهد…