« بالين » ( مك ريدى ) صاحب كازينويى بزرگ در بوئنوس آيرس است . او براى « امور حراستى » كازينو مردى به نام « جانى » ( فورد ) را به كار مىگيرد . « جانى » پس از چندى متوجه مىشود كه « گيلدا » ( هيورث ) محبوبهى سابقش همسر كنونى « بالين » است .
« ميلدرد پيرس » ( كرافورد ) ، مادرى خانهدار ، همه چيزش را فدا مىكند تا دخترش ، « ودا » ( بلايت ) زندگى موفقى داشته باشد . او خيلى زود مدارج ترقى را طى میكند و با مردى اشرافى ازدواج مىیكند . اما با وقوع قتلى به دست دختر ، تعارضهاى ديرين ميان او و مادرش آشكار میشود...
خانواده روستایی فریک با نارظایتی های دخترشان مارگی قصد دارند سری به در نمایشگاه ایالتی آیووا بزنند...
« پروفسور ریچارد وانلى » ( رابینسن ) ، مرد چهل ساله ى فرهیخته اى است. همسر و فرزندان « وانلى » براى تعطیلات به مسافرت رفته اند. او خیلى زود با « آلیس رید » ( بنت ) آشنا مىشود . اما در آپارتمان « آلیس » ناگهان دوست پولدار او ، « کلود مازار » ( لافت ) سر مىرسد و گمان مىبرد آن دو با هم رابطهاى دارند. دعوایى در مىگیرد و « وانلى » حین دفاع از خود ، « مازار » را مىکشد.
با زیرنویس چسبیده
« والتر نف » ( مک موراى ) زخمى وارد دفتر کارش میشود و خطاب به دستگاه ضبط صدا ماجراى خود را تعریف میکند : این که چطور به عنوان مأمور بیمه به خانه ى آقاى « دیتریکس » رفت و به خانم خانه ، « فیلیس » ( استانویک ) دل باخت ، طورى که قبول کرد در نقشه ى قتل شوهر ثروتمندش و تصاحب حق بیمه با او همدستى کند...
یک منشی زیبا تلاش می کند زنی فراری که می تواند ثابت کند رئیسش زن مغرورش را به قتل نرسانده را پیدا کند...
با زیرنویس چسبیده
قرن 19، شهر لندن. کیتی یک زن صاحبخانه است که به مستاجر جدیدش مشکوک شده و گمان میکند او "جک قاتل/Jack the Reaper" است...
با زیرنویس چسبیده
جسد زنى در آپارتمان « لورا » ( تیرنى ) پیدا میشود. کارآگاهى به نام « مارک مک فرسن » ( اندروز ) که مأ مور رسیدگى به این پرونده است تصور میکند « لورا » را به قتل رسانده اند. « لورا » پس از چندى ، برخلاف انتظار ، به آپارتمانش باز میگردد و مشخص میشود که مقتول ، محبوبه ى یکى از دوستان « لورا » ( پرایس ) بوده است.
"وودرو ترواسمیت" که پس از ابتلا به تب یونجه از نیروی دریایی مرخص می شود، احساش شکست کرده و به زادگاه خود باز نمی گردد. او در میان غم و اندوه، با گروهی تفنگدار آشنا می شود که او را تشویق می کنند به خانه بازگردد و به مادرش بگوید در جنگ مجروح شده و با سربلندی به خانه بازگشته است...
"هنری ون کلیو" وارد بخش پذیرش جهنم می شود تا توسط ارباب خود (شیطان) مورد استقبال قرار بگیرد. او درخواست پذیرفته شدن می کند اما تردیدهایی در مورد صلاحیتش وجود دارد. به همین دلیل برای اثبات شایستگی اش او داستان زندگی اش را تعریف می کند...