لهستان ، سال 1939 . « يوزف تورا » ( بنى ) بازيگر بسيار مشهور تياتر و همسرش ، « ماريا » ( لومبارد ) كه در ورشو همچون شمايلى ملى مورد تحسين است ، قرار است در نمايشى ضدنازى ظاهر شوند ، اما به دليل سانسور اين برنامه جاى خود را به اجرايى از « هملت » مى دهد. « ماريا » تعلق خاطرى به « سوبينسكى » ( استاك ) ، خلبان جنگى جوانى پيدا كرده كه هنگام حمله ى آلمان به لهستان به خدمت احضار مى شود.
"تس" و "سم" در یک روزنامه کار می کنند اما زیاد از یکدیگر خوششان نمی آید، ولی در نهایت آنها عاشق یکدیگر شده و ازدواج می کنند. "تس" زن بسیار فعالی بوده و یکی از مشهورترین مدافعان حقوق زنان در کشور است و بخاطر بیش از حد مشغول بودنش فراموش میکند چگونه همسر خوبی باشد...
"سالیوان" کارگردان ساده لوحی است که تصمیم می گیرد فیلمی درباره مشکلات انسان های فقیر بسازد. به همین دلیل او در لباس یک دوره گرد به راه می افتد تا درس های درباره زندگی بگیرد که باعث بیداری او می شود ...
« تريسى » ( هپبرن ) ، زنى از خود راضى از طبقه ى اعيان ، در آستانه ى ازدواج دوم خود با مردى ابله اما ثروتمند ( هوارد ) است. با ورود « دكستر » ( گرانت ) ، همسر اول او ، و « مايك » ( استوارت ) ، خبرنگارى جنجالى ، ماجرا پيچيده مى شود...
وقتی دوستان همیشگی "دنی اونیل" و "هنک تیلور" مجبور می شوند از هم جدا شوند، در گروه "آرتی شاو" مشغول بکار شده و با مدیر سابق "الن میلر" همراه می شوند...
زنی که به مدت 7 سال است گم شده و همه فکر می کنند مرده است، درست در روزی که شوهرش در حال ازدواج دوم است به خانه باز می گردد و...
"هیلدی جانسون" که از "والتر برنز" جدا شده به دفترش می رود تا به او بگویید که با شخص دیگری نامزد کرده و روز بعد ازدواج می کنند، اما "والتر" اجازه نمی دهد این اتفاق بیافتد و...
« آلفرد كراليك » ( استوارت ) كه در يك مغازهى فروش كالاهاى چرمى در بوداپست كار مىكند ، با دختر رؤياهايش كه هرگز او را ملاقات نكرده است ، مكاتبات لطيف و شاعرانهاى دارد ، غافل از آن كه اين دختر ، « كلارانوواك » ( سولاون ) كارمند تازه استخدام شدهى همان مغازه است...
« نينوچكا » ( گاربو ) مأمور سختگير و متعصب حزبى از شوروى به پاريس مىآيد تا سه فرستادهى خاطى قبلى دولت را به وطن بازگرداند. او در برخورد با « كنت لئون دولگا » ( داگلاس ) ، براى نخستين بار لذت دلباختگى و زن بودن را تجربه مىكند.
داستان یک ستاره مشهور سینما که قصد دارد از طرفداران افراطی خود فاصله بگیرد، لذا صاحب مزرعه هاوایی را استخدام می کند تا برای چند هفته جای خود را با او عوض کند...