داستان از سال ۱۰ بعثت محمد و زمانی که مسلمانان در تحریم اقتصادی هستند شروع میشود. ابوسفیان با بازی داریوش فرهنگ از ابوطالب که پیر است میخواهد که به محمد بگوید که خدا را در دلش نگه دارد. ابوطالب به اتاق نبی اسلام میرود و پیامبر در حال نماز خواندن است و بعد از سوره حمد سوره فیل را میخواند و سپس در یک فلشبک که اکثر فیلم را شامل شده به سال عام الفیل و تولد پیامبر و دوران کودکی وی از زبان خود ابوطالب به عنوان راوی فیلم میرود.
کریم کارگر یک مرکز پرورش شتر مرغ است که در اطراف تهران زندگی می کند. به دلیل گم شدن یک شتر مرغ ، کریم اخراج می شود و به خاطر تأمین هزینه تحصیل بچه ها و سمعک دخترش که گم شده مجبور می شود برای پیدا کردن کار به تهران برود و با موتور خود در تهران مسافر کشی کند. کریم که مردی خوش قلب و مهربان است با وارد شدن به محیط شهری در معرض تهدیدهایی قرار می گیرد و با جریانات عجیبی روبه رو می شود ...
یوسف (پرویز پرستویی) نابینا که به نظر میرسد دچار بیماری مهلکی است، برای معالجه چشمانش، با پشتیبانی دایی ثروتمندش، راهی فرانسه میشود. در آنجا پزشکان، بیماری اش را خوش خیم و بی اهمیت تشخیص میدهند، درعین حال در می یابند که انگار راهی به بینایی یوسف وجود دارد و...
در یک برج در حال احداث در تهران، عده ای کارگر ایرانی و افغانی مشغول به کار هستند. لطیف کارگر و مسئول خدمات و تغذیه ی کارگران، باخبر می شود که بعد از مجروح شدن یک کارگر افغانی، اینک پسر او رحمت، جایش مشغول کار است. به دلیل جثه ضعیف رحمت، معمار وظیفه ی لطیف را به وی می سپارد و لطیف کار راحت خود را از دست می دهد. این کار وی را عصبانی می کند و در پی آزار رحمت برمی آید. یک روز متوجه می شود که رحمت در واقع دختری است به نام باران که از سر ناچاری به جای پدر کار می کند...
محمد دانش آموز هشت ساله ای که در مدرسه نابینایان تهران درس می خواند پس از یک سال همراه پدر به زادگاهش، روستایی در ارتفاعات شمال و نزد مادربزرگ و دو خواهر خردسالش باز می گردد. این بازگشت، مکاشفه او در طبیعت و هستی است. مکاشفه ای که پدر از آن غاقل است. پدر در آستانه ازدواج است و نمی داند با محمد چه کند...
با زیرنویس چسبیده
علی که کفش کهنه و تعمیر شده خواهرش زهرا را از کفاش محل گرفته، آن را در بازگشت به خانه گم می کند. او برای آن که این اتفاق در زندگی نامطلوب اقتصادی شان خللی ایجاد نکند، مخفیانه با خواهرش قرار می گذارد تا نوبتی از کفش کتانی خودش استفاده کنند. در همین گیر و دار علی عزمش را جزم می کند تا در مسابقه دو و میدانی مدارس شرکت کند و به جایزه نفر سوم (یک جفت کفش ورزشی) دست یابد.
مهرالله بعد از فوت پدرش، برای تأمین خانواده اش در شهر دیگری به كار مشغول می شود، اما هنگامی كه به دیدن مادر و خواهرش باز می گردد می فهمد كه مادرش با مردی كه ژاندارم است ازدواج كرده....