کماندوی موفق SAT علی که پس از تحقیقات به طور موقت تعلیق شده بود، با خبر بیماری ناگوار و کشنده همسرش آیدا، فرزندان و همسرش را با خود برد. او با پدرزنش صالح که یک هتل بوتیک در چاملیکی دارد، نقل مکان می کند. با مرگ آیدا مدت کوتاهی پس از نقل مکان، تمام خانواده به شدت در سوگ هستند. دفنه که به طور غیرمنتظره ای با اوزان روبرو می شود که فکر می کند او را در گذشته پشت سر گذاشته است، چاره ای ندارد جز اینکه به دنبال راهی برای خود باشد. در چاملیکی، جایی که زمانی فقط صدای برخورد امواج به ساحل شنیده شد. در مثلث علی، دفنه و اوزان؛ اکنون اجتناب ناپذیر است که روزهای فعال و غیرقابل برگشت و عشق های پرشور را تجربه کنید و رازها و روابط خانوادگی را که همه را به اطراف می کشاند، بریزید.
تولگا بازیگری جوانه که شهرت بسیاری داره ولی باز هم راضی نیست؛ آسیا متصدی یکی از مراکز خریده، مشغول به تحصیل توی دانشگاهه و رویاهای خودش رو داره. وقتی مسیر این دو جوان که دیدگاهشون به زندگی در حد سیاه و سفید باهم متفاوته، تصادفاً به هم میرسه، مسلماً دو دنیای متفاوت باهم برخورد میکنند. در حالی که آسیا ناگهان خودش رو در دنیایی میبینه که هیچوقت کنجکاوش نبوده، عشقِ دخترها، تولگا، تاوان اینکه آسیا رو دست کم گرفته رو بدجوری پس میده…
عمر که بعد از مرگ پدرش تصمیم به دکتر شدن گرفت، در یک بیمارستان دور از شهر با یک جراح معرکه به اسم هاکان که خودشو وقف درمان بیماران کرده بود و دکتر ایده آلیستی به اسم لیلا آشنا میشود…
کرم پسر چشم چرون و خوشتیپ یک خانواده استانبولی است که از قدیمی ترین ها در سکتور منسوجات هستن. با ایده های خلاقانه ی خودش با یه استارتاپ کارخونه قدیمی خانواده اش رو که به مرور زمان داشت از رده خارج میشد رو به نامبر وان این سکتور تبدیل کرد ولی در چشم پدرش هنوز مرد نشده بود چون همیشه دنبال خوشگذرونی و هوسرانی بود. عایشه هم یه دختر خوشگل و باهوش و خوش قلبه که تو کارخونه ی کرم اینا بعنوان کارگر کار میکنه و تحت کنترل دو خان داداشش که یکی قلدر و یکی بی خاصیته یه زندگی بی رنگ و مزه رو سپری میکنه. تنها امیدش اینه که با برک که یه مدته باهاش دوسته ازدواج کنه و این زندگی رو پشت سرش بذاره ولی وقتی خان داداش هاش سعی کردن اونو به عقد صبری، پسر ثروتمند محله در بیارن عایشه به برک میگه باید هرچه زودتر ازدواج کنن و برک با شنیدن این جا میزنه و …