دهکده اي دور افتاده در تپه اي پايين کوه ناراياما. آخر زمستان، قرن نوزدهم. مردم دهکده دچار قحطي شده اند و مطابق رسوم، پسر بزرگ خانواده بايد والدينش را در هفتاد سالگي به قله ي کوه ناراياما برساند تا در آن جا از گرسنگي بميرند. اما «اورين» (ساکاموتو) در شصت و نه سالگي هم چنان سرحال است.
ایوا انوکیزو مردی میانسال است که علاقه عجیب و غیر قابل توضیحی برای ارتکاب قتلهای دیوانه وار و وحشیانه دارد.در نهایت او توسط پلیس در سرتاسر ژاپن تحت تعقیب قرار می گیرد اما همیشه به نحوی موفق به فرار می شود . او با زنی آشنا شده و عاشقش می شود و ..
مرد جوانی رابطه ای مخفیانه با زنی سالخورده دارد.او نسبت به همسر آن زن حسودی کرده و تصمیم می گیرد او را به قتل برساند.یک شب که همسر زن در حال خود نبوده و در حال خواب او را خفه کرده و جسدش را درون چاهی می اندازند.به مدت سه سال آنها بطور مخفیانه همدیگر را ملاقات می کردند تا اینکه مردم شروع به سوال پرسیدن کردند...
با زیرنویس چسبیده
ماجرای این فیلم که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است، قبل از جنگ ژاپن رقم می خورد و در مورد رابطه یک مرد با یکی از خدمتکارانش می باشد...
عده ای سامورایی به کلبه ای حمله کرده و دو زن ساکن آن را پس از تجاوز به قتل می رسانند و کلبه را به آتش می کشند.روح یک گربه سیاه با خوردن خون زنان،در جسم آنان حلول می کند و شرط زندگی شان را کشتن سامورایی ها و خوردن خون آنان تعیین می کند...
در قرون وسطی شخصی به نام کایچی مجبور است همسر و مادر خود را راها کند تا به جنگ داخلی ژاپن بپیوندد. حال مادر که بهمراه عروسش تنها زندگی میکنند فردی سامورائی را میکشند تا وسایل با ارزش او را بفروشند ، این روند ادامه دارد تا وقتی که عروس عاشق یکی از قربانیانشان میشود...
فیلم زندگی سخت خانواده ای چهار نفره که تنها ساکنان یک جزیره در ژاپن هستند را به تصویر می کشد.آنها چندین بار در طول روز به جزیره همسایه می روند تا برای مزارع خود آب تهیه کنند...
در دوران جنگ جهانی دوم، "کاجی" مردی صلح طلب به همراه همسر خود "میچیکو" به دهکده ای کوچک سفر می کند تا به عنوان ناظر در معدن آهن آنجا کار کند و بدین ترتیب به ارتش اعزام نشود. وقتی پلیس ارتش ششصد اسیر چینی را برای کار به معدن اعزام می کند "کنجی" با رهبر آنها صحبت می کند تا خوشان را کنترل کنند. اما روشهای او سیستم فاسد آنجا را ناراحت می کند و...
در یک منطقهى حومه ى توکیو، » مینورو « ( شیتارا ) و » ایسامو « ( شیمازو )، پسران » خانوادهى هایاشى «، وقتى می بینند همسایه شان تلویزیون دارد و آنان ندارند، نزد مادرشان، » تامیکو « ( میاکه ) و پدرشان، » کیتارو « ( ریو ) گله میکنند. پدر معتقد است که آنان زیاد حرف میزنند و بچه ها با هم عهد میکنند که سکوت اختیار کنند.