تولگا بازیگری جوانه که شهرت بسیاری داره ولی باز هم راضی نیست؛ آسیا متصدی یکی از مراکز خریده، مشغول به تحصیل توی دانشگاهه و رویاهای خودش رو داره. وقتی مسیر این دو جوان که دیدگاهشون به زندگی در حد سیاه و سفید باهم متفاوته، تصادفاً به هم میرسه، مسلماً دو دنیای متفاوت باهم برخورد میکنند. در حالی که آسیا ناگهان خودش رو در دنیایی میبینه که هیچوقت کنجکاوش نبوده، عشقِ دخترها، تولگا، تاوان اینکه آسیا رو دست کم گرفته رو بدجوری پس میده…
وقتی دفنه باردار شد، تنها کسی که از شوهرش سینار خوشحال بود، خدمتکارشان مریم بود. و وقتی مریم اعلام کرد که او هم باردار است، دفنه به وجد آمد! رابطه آنها همراه با بارداری آنها بیشتر شد و این دو زن جوان پیوند خاصی را ایجاد کردند. بنابراین وقتی کودک دفنه ربوده شد، او برای حمایت به مادر همکارش مراجعه کرد. تنها مشکل: مریم هرگز باردار نبود و او کسی بود که فرزند دفنه را دزدید. همانطور که دفنه با کابوس هر مادری روبرو می شود، ازدواج او همراه با سلامت عقل او مورد آزمایش قرار می گیرد. او توسط شوهر سابق مرموزش که برای یافتن فرزندش تلاش های خارق العاده ای انجام می دهد، کمک می کند. و در تمام مدت مریم در کنار دفنه باقی می ماند و خود را به عنوان یک دوست نشان می دهد در حالی که او پلیس را در جستجوی نوزادش تماشا می کند.
تعقیب و گریز بین رهبر مافیا کارتال که “محافظ” چینگیراکلی (نام محله کارتال به معنی مار زنگوله دار) است و افه، کمیسر بی باک اداره آگاهی بخش جرم های سازماندهی شده، با یک پرونده قتل وارونه می شود. مسیرهایی که برای دستگیری قاتل طی می کنند، آنها را به نامی می رساند که هرگز حدس نمی زنند.
ایلول به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته ، و در دوران دبیرستان پدرش اورا در خانه ی مادر بزرگش تو مارماریس ترک کرده است ، رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو بسازد ، او به وسیله ی آشنایی با اقا معلم (علی ) زندگی اش را از نو میسازد ….
خلاصه داستان : کورت سعید پسر بزرگ یه خانواده ترک اهل کریمه (مرز روسیه و اوکراین) است . او که از بچگی عاشق باباشه مثل باباش یکی از بهترین افسرهای ارتش تزار شده . و وقتی زمانش برسه هم طبق اون چیزی که بهش گفتن با یک دختر ترک ازدواج خواهد کرد . شورا هم دختر یه خانواده اصالتا روسه و به خاطر مریضی لاعلاج پدرش ناراحته . به همراه خواهرش والنتینا پدرش رو برای مداوا به پتروگراد (سنت پترزبورگ) میبرن . وقتی میرسن به پتروگراد مهمان پترو دوست قدیمی کورت سعید و خانوادش میشن . پترو به خاطر یه اشتباه با دستور کورت سعید مجبور به ترک منصبش شده و به خاطر همین کینه به دل میگیره و مخفیانه برای کورت سعید نقشه میریزه . کورت سعید و شورا ابتدا در یک مراسم رقص باله همدیگرو میبینن ولی به طور رسمی وقتی برای یک دعوت به یک مهمانی میرن اونجا با هم آشنا میشن و شعله های عشقشون هم از همونجا شعله ور میشه .
عمر دمیر در اداره پلیس وان مشغول خدمت است . لطیفه دختری با اعتماد به نفس است که روی پای خودش ایستاده و به پول پدرش دل نبسته . لطیفه که در رم زندگی میکند و طراح جوهرات است برای جشن تولدش به استانبول میاد . در یک شب دختری که عمر قرار است با آن ازدواج کند به همراه پدر لطیفه در یک ماشین کشته پیدا میشوند.و این جنایت بزرگ پلی میشه برای ارتباط عمر و لطیفه . از یک طرف لطیفه توسط یک عده دزد و تبهکار که ادعا میکنن پدر لطیفه الماس های اونا رو دزدیده تهدید میشود از طرف دیگر عمر به دنبال پیدا کردن دلیل قتل نامزدش است …
یامان که در یکی از حومه های استانبول زندگی می کند، به دلیل دزدیدن ماشین برادرش در پمپ بنزین به همراه برادرش کنان دستگیر و به زندان می افتند. یامان وقتی با وکیلی سلیم ملاقات می کند فرصتی برای شروع جدید پیدا می کند تا...