در سریال زندگی درهم تنیده خدمتکاران و کارفرمایانشان که در یک مجتمع بوتیک در یکی از ثروتمندترین محله های استانبول کار می کنند، همچنین شاهد شکاف بزرگ بین بالا و پایین هستیم. در لباسشویی کثیف، داستان عشق، راز، دروغ و سه زن را تماشا خواهیم کرد که با وجود همه اینها پشت هم ایستادهاند. گاهی باعث گریه ما می شود و گاهی ما را می خنداند...
مونا زن جوانی است که در یک پرورشگاه بزرگ شده است. او برای روزنامه اینترنتی کار می کند و اخیراً از موارد آتش زدن خانه در مناطق مختلف استانبول گزارش می دهد. یک روز که به سراغ خبر آتش سوزی می رود، با خبرنگار عکاس یاکوپ مواجه می شوند. مونا که از اخبار برمی گردد می بیند که صاحب خانه که از قبل با او درگیر است وسایلش را جلوی در گذاشته و حالا بی خانمان است. از آنجایی که دوست او از یتیم خانه و اکنون یک افسر پلیس، لیلا، در یک ماموریت مخفی است، او باید به عنوان یک راه حل موقت پیشنهاد آشنای جدیدش یاکوپ را برای مستاجر شدن در خانه اش بپذیرد. با این حال، در اولین روزی که مونا به آپارتمان نقل مکان می کند، متوجه می شود که اتفاقات عجیبی در آپارتمان یووا در حال وقوع است.
رویاها و واقعیتها دربارهی چهار زن جوان است که در محلهای معمولی زندگی میکنند و در تلاش اند رویاهای خود را حقیقی کنند. این سریال که محوریت اصلی آن مجادلهی بیپایان میان حقایق زندگی است، با شخصیتهای تاثیرگذارش به بینندگان وعدهی داستانی پرهیجان را میدهد…
اوزگور یه پسر حدودا سی ساله است که باورش به دخترها و عشق رو از دست داده و دنبال روابط یکروزه است و درست مثل اسمش یک روح آزاد داره و همیشه دنبال هیجانه و یک جا بند نمیشه. تحصیلکرده و ثروتمند و خوشتیپه و انتخاب هاش همیشه از روی منطقه. مدیریت یک رستوران معروف در استانبول رو برعهده داره. از طرفی ازگی یک دختر زیبا و ساده و صمیمی حدودا سی ساله است که دوست داره یه زندگی ساده و بدون زرق و برق داشته باشه و سرش تو کار خودش باشه. ازگی در یک شهر کوچیک بزرگ شده و برای دانشگاه به استانبول اومده و دیگه برنگشته. اون سعی میکنه به همه ی اطرافیانش کمک کنه و طرفدار صداقته. در انتخاب هاش بیشتر از منطق با احساساتش حرکت میکنه…
کرم پسر چشم چرون و خوشتیپ یک خانواده استانبولی است که از قدیمی ترین ها در سکتور منسوجات هستن. با ایده های خلاقانه ی خودش با یه استارتاپ کارخونه قدیمی خانواده اش رو که به مرور زمان داشت از رده خارج میشد رو به نامبر وان این سکتور تبدیل کرد ولی در چشم پدرش هنوز مرد نشده بود چون همیشه دنبال خوشگذرونی و هوسرانی بود. عایشه هم یه دختر خوشگل و باهوش و خوش قلبه که تو کارخونه ی کرم اینا بعنوان کارگر کار میکنه و تحت کنترل دو خان داداشش که یکی قلدر و یکی بی خاصیته یه زندگی بی رنگ و مزه رو سپری میکنه. تنها امیدش اینه که با برک که یه مدته باهاش دوسته ازدواج کنه و این زندگی رو پشت سرش بذاره ولی وقتی خان داداش هاش سعی کردن اونو به عقد صبری، پسر ثروتمند محله در بیارن عایشه به برک میگه باید هرچه زودتر ازدواج کنن و برک با شنیدن این جا میزنه و …