آلیز که در روزی که به دنیا آمد مادرش را از دست داد، دختر جوانی زیبا اما بسیار خودخواه است که توسط پدرش لوس شده و بزرگ شده است. آلیز که وقتی متوجه میشود پدرش دوباره ازدواج میکند دیوانه میشود، تصمیم میگیرد برای انتقام گرفتن با مردی ازدواج کند که هرگز اجازه ازدواج او را نمیدهد. با این حال، همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود.
عمر که بعد از مرگ پدرش تصمیم به دکتر شدن گرفت، در یک بیمارستان دور از شهر با یک جراح معرکه به اسم هاکان که خودشو وقف درمان بیماران کرده بود و دکتر ایده آلیستی به اسم لیلا آشنا میشود…
امین ساروهانلی، پدری مستبد و متعهد به ارزشهای خانوادگی، متوجه میشود که او تنها وارث ثروت قابل توجهی است که در نتیجه از دست دادن یکی از بستگان نزدیکش به دست میآید. وقتی خانواده ساروهانلی به استانبول نقل مکان می کنند و زندگی ساده خود را در شهر پشت سر می گذارند، امین برای حفظ خانواده اش تلاش می کند.
ایپک زنی است که زندگی خودش رو وقف خونوادش کرده و در نتیجه یه سری اتفاقات که زندگیشو از بنیان متزلزل میکنه، در اداره پلیس بعنوان یک روانشناس شروع به کار میکنه. علاقه ی مادرزادی و شدید ایپک به مسائل پلیسی باعث میشه مدام با شاهین کارا، سرکمیسر شعبه جنایی رو در رو بشه. “بلای جونم” ماجراهای کل کل های این دو شخصیت کاملا متضاد و داستان های پلیسی اون ها رو به تصویر میکشه…
داستان عشقی غیرممکن که زاده ی انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر میشه و مراوداتش رو با خانواده ی شاداوعلوها بیشتر وبیشتر میکنه و در نهایت نوه ی نصوح شاداوعلو(ریّان) رو خواستگاری میکنه. از اوجاییکه ریّان نوه ی تنی نصوح نیست و میران خواستگار واقعا خوبی محسوب میشه نصوح میخواد که نوه ی دیگه اش رو بهش بده…
زینب که با پشت سر گذاشتن دوستانش ، همه فامیلاش و زندگیش به دنبال عشقش ارتان به آمریکا فرار کرده ، به همراه نا امیدی ها و یک بچه به ترکیه برمیگرده . از طرف دیگر هم وقت اون رسیده که فاتح که برای تحصیل به آمریکا رفته بود با نا امیدی به ترکیه و به کنار خانوادش برگرده . این داستان این دو نفر رو با دو زندگی متفاوت در راه بازگشت به خانه کنار هم میاره و …
با زیرنویس چسبیده
"حشمت" عاشق دختری می شود و کم کم رابطه بینشان قویتر میشود. قبیله "حشمت" با افراد قبیله مجاور دشمنی دارد و دو قبیله تصمیم میگیرند که با هم صلح کنند. شرط صلح این است که "حشمت" با دختر قبیله مجاور ازدواج کند و "حشمت" ناچارا و بدون تمایل مجبور به ازدواج می شود و ...
لیلا پس از جدایی از همسر خود به خانه پدرش بازمی گردد و تلاش می کند مشکلاتش را با او حل کند.اسکندر که از دوران کودکی در یتیم خانه بزرگ شده و هیچگاه مکانی به عنوان خانه نداشته با لیلا آشنا می شود و...