سریال در مورد Gulcemal است که مادرش در کودکی او را رها کرد و به هیولایی تاریک تبدیل شد و عشق به دیوای زیبا که با نفرت شروع می شود و به تدریج به گرداب آتش و شور و طوفان می رود... نبرد ویل گلسمال با مادرش با عشقی که محاسبه نشده است یا کینهای که سالها در دل او بوده است به دست میآید؟ در این جاده پر از هزینه، آیا گلجمال از یک شکارچی بی رحم به طعمه ای باز تبدیل می شود؟ و دیوا؟ وقتی بالاخره تسلیم شد، آیا می فهمد که این عشق غیرممکن است؟
امین ساروهانلی، پدری مستبد و متعهد به ارزشهای خانوادگی، متوجه میشود که او تنها وارث ثروت قابل توجهی است که در نتیجه از دست دادن یکی از بستگان نزدیکش به دست میآید. وقتی خانواده ساروهانلی به استانبول نقل مکان می کنند و زندگی ساده خود را در شهر پشت سر می گذارند، امین برای حفظ خانواده اش تلاش می کند.
داستان عشقی غیرممکن که زاده ی انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر میشه و مراوداتش رو با خانواده ی شاداوعلوها بیشتر وبیشتر میکنه و در نهایت نوه ی نصوح شاداوعلو(ریّان) رو خواستگاری میکنه. از اوجاییکه ریّان نوه ی تنی نصوح نیست و میران خواستگار واقعا خوبی محسوب میشه نصوح میخواد که نوه ی دیگه اش رو بهش بده…
پویراز مردی که به آخر خط رسیده او همه چیزیش رو از جمله کارش ، همسرش و پسرش رو از دست داده ولی علا رغم همه ی این مشکلات تونسته سر پا بایسته . پسر پویراز که خیلی برای او اهمیت داره در دستای پدر زنش هستش او که در فکر گرفتن پسرش بود از طرفه مافوق سابقش با یه پیشنهاد رو به رو میشه که مجبور میشه قبولش کنه . پیشنهاد مافوق سابق پویراز نزدیک شدن اون به شخصی بنام باهریه که پدر مافیا هستش در این میان او با دختری بنام عایشه گل آشنا میشه و کم کم به اون دل می بنده در حالی که نمی دونه اون دختر ….
سال 1977 در آنکارا، یک روز صبح ایلماز سعی دارد همسر باردارش را به بیمارستان برساند، اما در میان راه با اتومبیل اومر تصادف می کند...