علیرغم اینکه شخصیت اصلی خواهان یک زندگی دوباره متولد شده آرام است، این دختر کالج سابق به عنوان یک شرور به سطح حداکثر می رسد.
پس از گذراندن یک زندگی وقف شده برای خدمت به کشور و مردمش، یکی از آرزوهای انگلیس برای رهایی از بار پادشاهی و آموزش در واقع شنیده شد، اما به عنوان یک دختر زیبا! اینگلیس که در آیندهای دور به عنوان دختر شوالیههای مشهور دوباره متولد شد، اکنون میتواند روی تسلط بر هنرهای رزمی تمرکز کند. یک آرزو برآورده شد و اینگلیس در خط مقدم خواهد بود و رویای تبدیل شدن به قوی ترین شوالیه را برآورده می کند.
دختر دبیرستانی پسرانه تومو آیزاوا سرانجام موفق می شود به دوست دوران کودکی خود جون بگوید که او را دوست دارد. متأسفانه، اعتراف او درست بالای سر او می رود - او حتی تا دوران راهنمایی حتی متوجه دختر بودن او نمی شد، و حتی اکنون، جون هنوز او را یک برادر می داند! چگونه تومو چان می تواند او را در غیر این صورت متقاعد کند و قلب جون را به دست آورد؟
نه چندان دور از شهر دومینا، شیلو، پسری زندگی می کند که مدام صدایی را در رویاهای خود درباره ماموریتی که باید انجام دهد می شنود. اما مشخص نیست که او برای چه ماموریتی مورد نیاز است. همه چیز با ملاقات او با دو جومی تغییر می کند، نژادی که به دنبال سنگ های قیمتی منحصر به فرد آنها است، زیرا حملات ناگهانی علیه جومی ها رخ می دهد. رویای او، تلاش او، روشن می شود - به جومی ها و سنگ های قیمتی آنها کمک کنید!
در دنیایی که اکنون زنان بر دولت تسلط دارند، ایجاد و استفاده از سلاح به شدت ممنوع است. با این حال، به هیچ وجه درگیری به پایان نرسیده است. جنگ به جای اسلحه از طریق کلمات صورت می گیرد. با قدرت "میکروفون هیپنوتیزم"، اشعار می تواند حریف خود را به طرق مختلف تحت تاثیر قرار دهد و باعث آسیب واقعی شود. بنابراین، کسانی که در بخشهای خارج از بخش مخصوص زنان چوئو هستند، از آن برای نبردهای رپ شدید به عنوان سلاح خود در درگیری دائمی برای قلمرو استفاده میکنند.
این سریال داستان پسر باهوش و خوش قلبی به نام تانجیرو کامادو می باشد که پدرش را از دست داده و مجبور می شود که از طریق فروش زغال چوب خرج خود و خانواده اش را در بیاورد. یک روز که تانجیرو برای کار به شهر مجاور می رود، تصمیم می گیرد تا شب را در محلی بگذراند زیرا شایعات مختلفی درباره وجود اهریمن های کوهستان شنیده بود. اما روز بعد، هنگام بازگشت به خانه، تانجیرو متوجه می شود که شیاطین به خانواده اش حمله کرده و تنها خواهر کوچکش زنده مانده است، اما دختر بیچاره تبدیل به یک اهریمن شده بود. تانجیرو برای انتقام از اهریمن ها و برگرداندن خواهرش به یک انسان، به یک شکارچی و قاتل اهریمن تبدیل میشود...
میوکی شیروگانه که به خاطر این که بالاترین نمرات کشور رو داشته یه نابغه به حساب میاد، رئیس شورای دانش آموزی آکادمی شوچین میشه و در کنار معاون زیبا و ثروتمند، کاگویا شینومیا کار میکنه. دانش آموزای اطرافشون بهشون میگن که در کنار همدیگه به یه زوج رومانتیک خیلی خوب تبدیل میشن. با این حال، حقیقت اینه که بعد از این که مدت زیادی رو با هم گذروندن، واقعا به هم احساساتی پیدا کردن: ولی هیچکدومشون حاضر نمیشه اعتراف کنه. ولی چون پای غرورشون وسطه جفتشون هدفشون اینه که از زبون همدیگه احساساتشون رو بیرون بکشن. حالا مبارزه عاشقانه ـشون شروع میشه!
داستان در اواسط دوره موروماچی، دهه 1470 بعد از جنگ اونین و بونمی شروع میشه. داستان در نوتو پنینسولای خیابان هوکوریکو شروع میشه. شخصیت اصلی (هیاکیمارو) که 48 بخش بدنش رو نداره یه بدن مصنوعی میگیره که 48 هیولایی که بدنش رو گرفتن رو نابود کنه.
در بازی MMORPG Cross Reverie، ساکاموتو تاکویا اونقدر قدرت به دست اورده که برای این که بقیه بازیکن ها "شاه شیطانی" خطابش کنن کافی باشه. یه روز، با ظاهرش توی بازی به یه دنیای دیگه احضار میشه. اونجا دو نفر بهش میگن که "من احضارکننده واقعیم."
آستر و یونو در بدو تولد در کلیسایی رها شدند و به شکل جدا نشدنی با هم رشد کردند. در روزگار کودکی آنها با یکدیگر عهدی بستند تا بر سر امپراتور جادوگران شدن رقابت کنند. هرچند، وقتی بزرگ شدند تفاوتی بین آنها آشکار شد. یونو نابغه نابغه ای در جادوگری با قدرت و تسلط بالا بود، درحالی که آستر به کلی نمیتوانست از جادو استفاده کند. ولی تلاش میکرد کمبود خود را با تمرین فیزیکی جبران کند. وقتی آنها در سن 15 سالگی گریمورشان را دریافت کردند، یونو کتابی شگفت انگیز با شبدر چهار برگ دریافت کرد (به اکثر مردم شبدر سه برگ میرسد)، درحالی که به آستر هیچ چیز نرسید. هرچند، وقتی یونو در خطر بود حقیقت در مورد قدرت آستر نمایان شد؛ به او یک گریمور با شبدر پنج پر رسید، یک “شبدر سیاه”! اکنون دو دوست پا در عرصه جهان میگذارند، هردو با هدفی یکسان!