کلماتی هستن که وایولت در میدان جنگ شنیده و نمیتونه اونارو فراموش کنه. این کلمات توسط شخصی که برای اون عزیز بوده به اون گفته شده، شخصی که بیشتر از همه دوسش داشته و اون هنوز معنی این کلمات رو نمیدونه. در یک زمان مشخص ، در قاره تلسیس. یک جنگ بزرگ که قاره رو به دو قسمت شمالی و جنوبی تبدیل کرده بود ، بعد از چهار سال به پایان رسید، و مردم به نسل جدید خوش آمد گفتن. وایولت اورگاردن، دختر جوانی که به اسم "سلاح" شناخته میشه، میدان جنگ رو ترک کرده تا زندگی جدیدی رو در خدمات پستی "سی اچ" شروع کنه. در اونجا، اون تحت تاثیر "عروسک های خاطرات اوتوماتیک" قرار میگیره، عروسک هایی که افکار مردم رو در خود نگه میدارن و اونارو به کلمات تبدیل میکنن. وایولت کار خودشو به عنوان یک "عروسک خاطرات اوتوماتیک" شروع میکنه، و با احساسات انسان ها مختلف و شکل های گوناگون عشق روبرو میشه و اون تمام این مدت به دنبال معنی اون کلمات میگرده.
با زیرنویس چسبیده
شیرو یک پسر جادوگر جوان هست که تصمیم میگیرد در آکادمی جادوگران هومورا شرکت کند. شیرو پس از ورود به آکادمی وارد نبردی سخت و سرنوشت ساز میشود که...
نقطه آغاز داستان، جایی است که ناگهان به خاطر شیوع ویروسی مرموز، تمام انسان های بالای سیزده سال می میرند! حالا فرصت طلایی خون آشام هاست تا از ابهامات بیرون آمده و بر انسان های باقی مانده، یا همان بچه های زیر سیزده سال، حکومت کنند. چهارسال به همین منوال می گذرد تااینکه یوئیچیرو و میکائلا، با چند بچه دیگر، که قبل از این حوادث همگی باهم در یک یتیمخانه زندگی می کردند و خانواده هم محسوب می شدند، تصمیم به فرار از پیش خون آشام ها می گیرند اما…
داستان بر میگردد به شهر آراریو که سیاه چال نامیده می شد.بل کرانیل ماجراجوی تازه کار وتحسین بر انگیزی است که یک جلسه سرنوشت ساز با یک جنس مخالف دارد.روزی در یکی از ماجراجویی هایش توسط یک حیوان که نیمی گاو ونیم دیگرش انسان است مورد حمله قرار میگیردو به مرز نابودی کشیده میشودولی توسط یک ماجراجویه زن چشم زوارینستین نجات پیدا میکند.که در نگاه اول دلباخته این زن میشود و آروزو دارد به ماجراجویی به سطح اون تبدیل بشه...
یوکیهیرا سوما رویای تبدیل به بهترین آشپز را دارد . او در رستوران پدر خود در حال کار است و از یوکیهارو فارغ التحصیل میشه ، یک روز پدر او یوکیهیرا جویچیرو تصمیم به بستن رستوران خود می گیرد تا در اروپا آشپزی کند در حالی که او لگدمال شده بود ، روحیه سست شده سوما پا به مبارزه طلیده شدن توسط فارغ التحصیل نابغه کالجی به نام جویچیرو دوباره زنده شد . آیا او می تواند پیروز شود ؟ در آکادمی که در سال تنها ۱۰% از دانشجو هاش قبول می شود.
کلاس ترور ( Assassination Classroom ) ، یک داستان طنز آمیز در مورد کلاسی که می خوان معلمشون رو بکشند. معلم اونها یک هشت پا عجیب و غریبه که به تازگی ماه رو نابود کرده و قراره که زمین رو هم نابود کنه مگه اینکه یکی از دانش آموزاش بتونه اون رو بکشه یا از بین ببره . چه چیزی باعث میشه تا اون بهترین معلمی باشه که دانش آموزاش تا حالا داشتند ؟
“به ملکه Dekim خوش آمدید” این ها اولین کلمات مسئول باری هستند که با موهای سفید و نگاه سرد خودش دو مهمون ک هنوز برای شما هویتشون آشکار نشده به مسابقه ی مرگ دعوت می کنه. مسابقه ای برای رسیدن به تعادل یک طرف این مبارزه نجات و یک طرف دیگه مرگ انتظار دو مهمان را میکشه و تنها کاری که شما باید انجام بدید اینه که منتظر قضاوت نهایی Dekim باشید…
داستان این سری از عناوین Fate/stay برگرفته شده از دومین جریان رمان تصویری معروف " Fate/Stay Night " ، در این قسمت شخصیت اصلی داستان Tohsaka Rin حضور داره و فاش شدن سرنوشتی که در انتظار Shirou هست و...
تاکامیا هونوکا یک دانشآموز معمولی است که تنها مشکلش این است که کنار کاگاری آیاکا، زیباترین دختر مدرسه، نشسته است. آنها هرگز با هم صحبت نکردهاند و هر تعامل کوچکی بین آنها باعث میشود که باشگاه طرفداران کاگاری، تاکامیا را بزنند. اما وقتی یک قسمت از ساختمان مدرسه در حال سقوط است و قصد دارد او را به عالم بعد بفرستد، کاگاری است که به نجات او میآید. فقط… او لباس یک جادوگر پوشیده است، او را در آغوش خود حمل میکند و روی یک جارو شناور است؟! کاگاری به تاکامیا میگوید که مأموریتش حفاظت از او است و حالا میتواند به جای پنهان کاری، به صورت آشکار از او حفاظت کند.
تو یه زندان تو ژاپن جوتارو کوجوی ۱۷ ساله زندگی می کنه: یه آدم وحشی، مبارز و خلافکار که یه نیروی غیر قابل کنترل تسخیرش کرده! سرتاسر دنیا نیروهای شیطانی در حال بیدار شدنن: “استند”ها، موجودات وحشتناک نامرئی که به حاملاشون قدرتهای بی نظیری می دن.جوجو برای نجات مادرش باید نیروی تاریک وجودش رو مهار کنه و به مصر سفر کنه تا خون آشام صد ساله ای که دنبال خون اعضا خونواده اشه رو شکست بده. ولی این راه رو به این آسونی نمی شه رفت؛ چون دشمنان زیادی قصد دارن در مقابلش ایستادگی کنن .