داستان "جزیره آهنی" درباره زندگی مردم بی خانمانی است که در یک نفتکش متروکه در سواحل جنوبی ایران زندگی می کنند...
پسر جوانی به نام علی، سعید کنگرانی، که با خانوادهاش در محلههای حاشیهنشین تهران زندگی میکند پدر بیمارش، اسماعیل محمدی، را برای معالجه به بیمارستان بزرگی میبرد، نمیتواند پدرش را بستری کند و در پیادهرو کنار نردههای بیمارستان چند روزی را سپری میکنند تا این که با شخصی به نام سامری، عزتالله انتظامی، روبهرو میشوند،سامری دلال خون است و خون مستمندان و معتادان را ارزان میخرد و به بیمارستانها میفروشد ...
تقی پستچی در خانهٔ اربابش با همسر زیبای خود زندگی میکند. او به سبب بیماری اش شخصیت عصبی و نامتعادلی دارد. دکتر معالجش دامپزشکی است که او را با داروهای گیاهی درمان میکند. تا اینکه یک روز مهندس، برادرزادهی اربابش از فرنگ باز میگردد و...
یک مرد روستایی که عمیقا گاو خود را دوست دارد برای مدتی به پایتخت میرود،در این حین گاوش مریض شده و میمیرد .روستاییان از عکس العملی که مرد روستایی امکان دارد هنگام بازگشت و دیدن اوضاع از خود نشان دهد ،نگرانند ...