او که برای مشتریانش به نام داگمار شناخته می شود، یک دختر باکلاس سوئدی در کپنهاگ است. پس از دو سال، او آماده است تا کار را ترک کند، و ما او را دنبال می کنیم که امیدوار است آخرین روز او در تجارت باشد.
"هری لاند" نوجوان نوزده ساله با "مونیکا" هجده ساله،دختری بی پروا و سرکش آشنا شده و عاشق یکدگیر می شوند.آنها خانواده و کار خود را در شهر کوچک خود رها کرده و به وسیله قایق پدر "هری" به جزیره ای دور افتاده رفته و تابستان را در آنجا سپری می کنند...