در قرن نوزدهم، شعبده بازی به نام “آلبرت امانوئل فوگلر” (فون سیدو) با گروهی سیار وارد شهر کوچکی در سوئد میشود که مردمش اعتقادی به جادو ندارند. گروه با راهنمائی “فوگلر” شروع به بازی با ذهنیت میزبانانشان میکنند و زندگی آرام و آسوده آنان را بر هم میزنند
"هری لاند" نوجوان نوزده ساله با "مونیکا" هجده ساله،دختری بی پروا و سرکش آشنا شده و عاشق یکدگیر می شوند.آنها خانواده و کار خود را در شهر کوچک خود رها کرده و به وسیله قایق پدر "هری" به جزیره ای دور افتاده رفته و تابستان را در آنجا سپری می کنند...