در حال سفر به همراه کاروانی از میان مناطق سوئد، "آلبرتی" داستانی غم انگیز درباره یک دلقک به صاحب و پیشکسوت کاروان "آلبرت یوهانسون" می گوید...
"هری لاند" نوجوان نوزده ساله با "مونیکا" هجده ساله،دختری بی پروا و سرکش آشنا شده و عاشق یکدگیر می شوند.آنها خانواده و کار خود را در شهر کوچک خود رها کرده و به وسیله قایق پدر "هری" به جزیره ای دور افتاده رفته و تابستان را در آنجا سپری می کنند...
پس از 7 سال دریانوردی، "یوهانس بلوم" به زادگاهش باز میگردد تا به دنبال "سالی" بگردد، دختر افسرده و منزوی که خودش را در اتاقش حبس کرده است...