مستندی که بصورت اختصاصی به سینمای آمریکا پرداخته و آن را یک گنجینهی ملی برای آمریکا می داند و همچنین می تواند تجربیات و عقاید خود را با سینما به گوش مردم دنیا برساند...
زمانی که یگور هیولای درون چاه را برای مراقبت به پیش دکتر لودویگ فرانکنشتاین می برد ، دکتر ایده ای به سره او می زند ، اینکه مغزه جنایتکار او را با یک مغزه نرمال جایگزین کند اما...
زنی مطلقه و ثروتنمد عاشق یک پاریسی جذاب می شود. اما شوهر سابق او که حسادت وجودش را فرا گرفته، هر کاری برای بازگشت او انجام می دهد...
وسواس عجیب بازیگر زن باعث میشود تا دست همسرش را با دست یک قاتل با چاقو عوض کند که هنوز تمایل به پرتاب چاقو دارد...
شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامهى داستان « فرانكنستاين » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بايرون » ( گوردون ) ، تعريف مىكند : مخلوق ( كارلوف ) موفق به گريز از دست گروه تعقيب گنندگان خشمگين مىشود و پس از چندى دكتر « پرتوريوس » ( تسيگر ) ، دانشمند خبيث از ؛ « فرانكنستاين » مىخواهد كه با او براى خلق مخلوقى مؤنث همكارى كند و همدمى براى مخلوق قبلى بيافريند.
دانشمند جوانى به نام «دكتر هنرى فرانكنستاين» ( كلايو ) مشغول آزمايشهايى براى حيات بخشيدن به مردگان است. او تحقيقاتش را با استفاده از اجسادى كه با كمك دستيار گوژپشتش، « فريتس » ( فراى ) از گورستانها میربايد، به انجام میرساند...