شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامهى داستان « فرانكنستاين » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بايرون » ( گوردون ) ، تعريف مىكند : مخلوق ( كارلوف ) موفق به گريز از دست گروه تعقيب گنندگان خشمگين مىشود و پس از چندى دكتر « پرتوريوس » ( تسيگر ) ، دانشمند خبيث از ؛ « فرانكنستاين » مىخواهد كه با او براى خلق مخلوقى مؤنث همكارى كند و همدمى براى مخلوق قبلى بيافريند.
« دكتر گريفين » در حركتى جنونآميز با آزمايش محلولى شيميايى روى خود، نامرئى مىشود و پس از آن با نااميدى، نامزدش ( استوارت ) را ترك مىكند تا دارويى خنثىكننده بيابد...
رای پناه از طوفان پنج مسافر به دنبال جایی برای استراحت هستند تا به املاک خانواده فم برخورد میکنند ...
دانشمند جوانى به نام «دكتر هنرى فرانكنستاين» ( كلايو ) مشغول آزمايشهايى براى حيات بخشيدن به مردگان است. او تحقيقاتش را با استفاده از اجسادى كه با كمك دستيار گوژپشتش، « فريتس » ( فراى ) از گورستانها میربايد، به انجام میرساند...
دو برادر به نامهای مونته و ری دانشگاه آکسفورد را رها می کنند تا به سپاه پرواز سلطنتی بپیوندند.ری عاشق هلن بوده و او با مونته رابطه ای پنهانی دارد اما درست پیش از عازم شدن به ماموریت خود بر فراز آلمان آنها او را در کنار مردی دیگر پیدا می کنند و...