"هنری ون کلیو" وارد بخش پذیرش جهنم می شود تا توسط ارباب خود (شیطان) مورد استقبال قرار بگیرد. او درخواست پذیرفته شدن می کند اما تردیدهایی در مورد صلاحیتش وجود دارد. به همین دلیل برای اثبات شایستگی اش او داستان زندگی اش را تعریف می کند...
"هیلدی جانسون" که از "والتر برنز" جدا شده به دفترش می رود تا به او بگویید که با شخص دیگری نامزد کرده و روز بعد ازدواج می کنند، اما "والتر" اجازه نمی دهد این اتفاق بیافتد و...
« آلفرد كراليك » ( استوارت ) كه در يك مغازهى فروش كالاهاى چرمى در بوداپست كار مىكند ، با دختر رؤياهايش كه هرگز او را ملاقات نكرده است ، مكاتبات لطيف و شاعرانهاى دارد ، غافل از آن كه اين دختر ، « كلارانوواك » ( سولاون ) كارمند تازه استخدام شدهى همان مغازه است...
« نينوچكا » ( گاربو ) مأمور سختگير و متعصب حزبى از شوروى به پاريس مىآيد تا سه فرستادهى خاطى قبلى دولت را به وطن بازگرداند. او در برخورد با « كنت لئون دولگا » ( داگلاس ) ، براى نخستين بار لذت دلباختگى و زن بودن را تجربه مىكند.
گیل و لانا ازدواج کرده و مزرعه ای در موهاوک ولی راه انداری می کنند، اما جنگ داخلی آغاز شده و آنها توسط سرخپوستان تهدید می شوند...
فیلم، سالهای ابتدایی زندگی رئیس جمهور آمریکا "آبراهام لینکلن" به عنوان وکیلی جوان که با بزرگترین پرونده خود روبروست را به تصویر می کشد...
مردی از یک خانواده ثروتمند با زنی خوش اخلاق، اما از خانواده ای کاملا غیرعادی نامزد می شود و ماجراهایی پیش می آید که...
"هیزل فلگ" اخباری دریافت می کند مبنی بر اینکه خبر مرگ او بر اثر مسمویت رادیوم یک تشخیص اشتباه بوده است. او خوشحال است چون با پولی که کارخانه در اختیارش قرار داده به نیویورک سفر می کند. اما با پیدا شدن خبرنگاری با نام "والی کوک" رویاهای او رنگ می بازند و...
زن جوانی با آرزوی موفقیت و شهرت به هالیوود می رود. اما تنها می تواند توجه ستاره ای الکلی را جلب کند که روزهای خوبش را پشت سر گذاشته، اما...
"مارگریت" عمیقا عاشق "آرماند دووال" مردی متعهد می شود. وقتی پدر "آرماند" به او التماس می کند از ازدواج با او منصرف شده و آینده و موقعیتش را خراب نکند، او عشقش را ترک می کند. اما وقتی فقر و بیماری کشنده او را در هم می شکنند، "مارگریت" متوجه می شود که "آرماند" عشقش را به او از دست نداده و...