نینجای سابق جو هیگان پس از فرار از قبیله خود و فرار به مناطق روستایی آمریکا در کمین قاتلانی قرار می گیرد که به دنبال انتقام خونین از او و خانواده اش به خاطر خیانتشان هستند.
زمانی که قهرمان افسانهای با جسد خدای جسد روبهرو میشود، این یک رویارویی برای اعصار است، اما وقتی گرد و غبار فرو مینشیند، چیزی کاملاً درست نیست... در آخرین لحظات رویارویی حماسی آنها، آخرین شات گامبیت خدای جسد کاملاً غیرمنتظره بود. - جادوی تناسخ! در فضا و زمان، پسری به نام پولکا شینویاما احساسی را از خود بیدار میکند... نه کاملاً خودش... چه کسی میتوانست انتظار داشته باشد که نبرد اوج بین خیر و شر به این شکل رقم بخورد؟
ساخت مبلمان و دوستی وجوه مشترک زیادی دارند. نیت، تلاش و سخت کوشی برای هر دو صنعت مورد نیاز است. این داستان دخترانی است که در یک ساختمان باشگاه DIY هر دو در حال ترسیم آینده خود هستند. هیچ یک از این کارها آسان نیست، اما این مانع هیچ یک از آنها نمی شود. مبلمان، دوستی ها و آینده - آنها همه چیز را با دستان خود می سازند!
در آینده ای نسبتا نزدیک، یک تکنولوژی نوآورانه ظهور کرده است. در شبکه های اجتماعی، شایعات در مورد پدیده های عجیب و غریب که اصالت آن ناشناخته است، به عنوان "ارواح هولوگرام" شناخته می شود. هیرو آمانوکاوا یک دانش آموز که تازه به دبیرستان آکادمی هیزاکورا رفته، یک دستگاه مرموز که توسط پدرش به نام (دیجیوایس) باقی مانده را فعال میکنه. با فعال کردن اون دستگاه حالا هیرو قادر به دیدن موجودات ناشناخته به نام دیجیمون میشه که توسط افراد عادی قابل دیدن نیستند.
در دنیایی پر از جادوگر و هیولاها و ماجراجویان ، شفاگران هیچ قدرتی ندارند، یعنی عملا استفاده ای ندارند و همیشه مورد خشونت بقیه واقع میشن. حالا کیارو داستان ما قدرت برگرداندن زمان رو بدست آورده و داستان ما شروع میشه و...
مانجی یک شمشیرزن نامیراست که با زندگی ابدی نفرین شده و از مرگ هایی که توی این مدت زمان باعثشون شده خسته شده. اون به غیر از کشتن هیچ استعداد دیگه ای نداره برای همین یه نقشه میچینه که فراپذیریش رو برگردونه: باید ۱۰۰ انسان خبیث رو به ازای هر انسان خوبی که کشته، بکشه. جادوگری که این نفرین رو روی مانجی گذاشته با این نقشه موافقت میکنه و مانجی راهش رو برای کشتن هزار انسان خبیث شروع میکنه و...
ریماروِ خروشان اسم خزندهای است که توسط ساتو میکامی 37 ساله پس از آنکه به دست یه دزد کشته شد و به دنیایی خیالی رفت تصرف شد. حال که از بند زندگی معمولی و یکنواخت پیشین خود رها شده است، ماجراجویی جدید او به عنوان یه خزنده با قابلیتهایی منحصر به فرد و در دنیایی خیالی شروع میشود.
ناروتو یک نینجای جوان بود که استعداد عجیبی برای آزار و اذیت کردن دیگران داشت، او به رویای خود یعنی تبدیل شدن به قویترین و برترین نینجای دهکده خود رسید و سرانجام چهرهی صورت ائ را به عنوان هوکاگه در کنار دیگر هوکاگه ها برای یادبود قرار دادند. اما این بار دیگر داستان متعلق به ناروتو نیست بلکه درباره نینجاهای جوانی از نسل جدید است که آمده اند تا جا پای او و گذشتگان بگذارند و اتفاقاً سر دسته آنها پسر ناورتو، یعنی بروتو است...
میدونید، مردم با حق برابر به این دنیا نمیان! میدوریا ایزوکو از وقتی چهار سالش بود مورد آزار و اذیت همکلاسی هایی قرار می گرفت که قدرتهای فوق العاده داشتند. ایزوکو یک مورد نادر بود که بدون هیچ قدرتی به دنیا اومده بود. تمام این اتفاق ها باعث نشد اون از حرکت کردن به سمت چیزی که آرزوش را داشت دست بکشه، تبدیل شدن به یک قهرمان بزرگ دقیقا مثل مردی که همیشه تو زندگی تحسینش می کرد، ممکنه در اوج ناامیدی در اوج گریه و فریاد از نرسیدن... با کمک کسی که همیشه میخواست مثل اون باشه شانسی برای رسیدن به رویاهاش پیداکنه؟
داستان درباره ۷ شوالیه به نام های Seven Deadly Sin یا هفت گناه کبیره است که وظیفه حفاظت از پادشاه رو به عهده دارن. شوالیه های مقدس به اونها تهمت خیانت می زنن و اونا از دربار اخراج میشن. پرنسس الیزابث متوجه میشه که این تهمت یه دروغ بوده و شوالیه های مقدس این نقشه رو کشیدن تا بتونن پدرش رو بکشن و تاج و تخت رو بدست بیارن. ولی دیگه برای هر اقدامی خیلی دیر شده و شوالیه های مقدس نقشه خودشون رو عملی میکنن. حالا پرنسس الیزابت باید دنبال ۷ شوالیه Sin بگرده تا بتونه با کمک اونا تاج و تخت رو پس بگیره. ولی وقتی با اولین شوالیه، Meliodas، مواجه میشه در کمال تعجب می بینه که اون یه پسر بچه است که همراه یه خوک سخنگو یه کافه رو می گردونه و حتی یه شمشیر هم با خودش نداره.