"بابی دیرفیلد" (آل پاچینو)، راننده آمریکایی و مشهور اتومبیل های مسابقه ای، عاشق "لیلیان مورلی" اسرارآمیز که مبتلا به بیماری خطرناکیست می شود...
وقتی تنها پسر یک مرد میانسال در سرقت مسلحانه کشته می شود،او تصمیم می گیرد خود به تنهایی عدالت را اجرا کند...
با زیرنویس چسبیده
اميليا، ايتاليا، «آلفردو» (دنيرو) از خانواده اي بورژوا و زميندار، و «اولمو» (دوپارديو) از خانواده اي دهقان، هر دو روز 27 ژانويه ي سال 1901 به دنيا آمده اند. هر چند که اين دو به عنوان بهترين دوستان در کنار هم بزرگ مي شوند، ولي دوستي شان به يک رابطه عشق و نفرت بدل مي شود...
یک پروفسور بازنشسته آمریکایی به تنهایی در آپارتمانی لوکس در رم زندگی می کند.او با مردی ایتالیایی به نام "مارکزا" و همراهان او برخورد کرده و مجبور می شود آپارتمان طبقه بالای خود را به آنها اجاره دهد.از این لحظه آرامش هر روز او بوسیله مستاجران از بین رفته و تبدیل به آشوب می شود...
یک زن جوان آمریکایی که به ایتالیا سفر کرده از دست یک متجاوز فرار کرده و خودش را در یک ویلای مدیترانه ای عجیب و غریب می یابد که همه چیز در آن مکان مشکوک به نظر می آید....
سال 1913. «خوان ميراندا» (استايگر)، دهقان مکزيکي، با پدر و شش فرزندش به راهزني روي مي آورد. آنان به «شان مالوري» (کوبرن)، متخصص انفجار ايرلندي، برمي خورند و «خوان» فکر مي کند که با کمک «شان» مي تواند به آرزوي قديمي اش سرقت از بانک ملي شهر مسا ورده برسد...
"گوستاو ارشنباخ" آهنگسازی است که پس از فشارهای حرفه ای و شخصی به خانه ای کنار ساحل ونیز برای استراحت می رود.اما او آرامشی پیدا نکرده و به سرعت به پسر نوجوانی که به همراه خانواده اش در تعطیلات به سر می برد جذب می شود...
اواخر سال 1930،ایتالیا. "فینزی کونتینی" خانواده ای ثروتمند،اشرافی و یهودی هستند.فرزندان آنها "میکول" و "آلبرتو" دوستان خود را برای برگزاری مسابقات تنیس و مهمانی در ویلای خانوادگی شان جمع می کنند.در بین دوستان "جورجیو" یک یهودی از طبقه متوسط حضور دارد که عاشق "میکول" می شود و...
با زیرنویس چسبیده
قرن چهل و يکم. «باربارلا» (فاندا) از طرف رئيس کل کره ي زمين (دوفن) مأمور مي شود تا به ستاره ي شمالي برود و دانشمندي به نام «دوران دوران» (اوشي) را بيابد، چون سلاح اختراعي او ممکن است به دست جنگ طلبان بيفد و صلح و آرامش ديرينه ي هستي را بر هم زند...
در پى حمله ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می پذیرد که برادرزاده ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله ى شاهزاده و خانوادهاش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان میپیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) میبندد…