لیا و تینا دو دختر زیبا هستند که با هم آشنا می شوند و متوجه می شوند که شباهت های زیادی با هم دارند. آنها هر دو جوان، زیبا و خشمگین هستند، بنابراین تصمیم میگیرند به رم بروند تا کمون نازاریوتا را پیدا کنند،
وقتی تنها پسر یک مرد میانسال در سرقت مسلحانه کشته می شود،او تصمیم می گیرد خود به تنهایی عدالت را اجرا کند...