زمانی که قهرمان افسانهای با جسد خدای جسد روبهرو میشود، این یک رویارویی برای اعصار است، اما وقتی گرد و غبار فرو مینشیند، چیزی کاملاً درست نیست... در آخرین لحظات رویارویی حماسی آنها، آخرین شات گامبیت خدای جسد کاملاً غیرمنتظره بود. - جادوی تناسخ! در فضا و زمان، پسری به نام پولکا شینویاما احساسی را از خود بیدار میکند... نه کاملاً خودش... چه کسی میتوانست انتظار داشته باشد که نبرد اوج بین خیر و شر به این شکل رقم بخورد؟
آئواشی ری، یک کارمند اداری معمولی، در اثر کار زیاد می میرد و دوباره متولد می شود. او در دنیای بازی otome مورد علاقه خود، انقلاب، به عنوان ری تاکر، قهرمان بازی، ظاهر می شود ری علاقه ای به سه مسیر عاشقانه اصلی بازی با شاهزادگان پادشاهی باوئر ندارد. او قلب خود را بر روی کلیر فرانسوا، آنتاگونیست اصلی بازی، می گذارد. با استفاده از دانش خود از وقایع بازی که هنوز اتفاق نیفتاده است، ری سعی می کند به کلیر پایان خوشی بدهد.
زندگی یک ماجراجو همیشه پر زرق و برق نیست. بلگریو زمانی که یک برخورد مرگبار پایش را از دست می دهد و توانایی دنبال کردن رویاهایش را مدتی پس از شروع به شهرت و ثروت از او می گیرد، متوجه این موضوع می شود. اما سرنوشت با این ماجراجوی بازنشسته تمام نشده است! در حین جمع آوری گیاهان در بیابان، او یک دختر بچه رها شده را کشف می کند و پس از اینکه تصمیم می گیرد او را به عنوان فرزند خود بزرگ کند، نام او را آنجلین می گذارد. آنجلین بزرگ می شود تا به خودی خود به یک ماجراجوی درجه یک تبدیل شود، اما پس از ورود به جهان و ایجاد نام برای خود، شهرت، ثروت و قدرت هیچ جذابیتی برای ماجراجوی موفق رتبه S ندارد: آرزوی قلبی او این است که برای چیزی جز دیدن دوباره پدرش.
داستان در مورد چیسه هاتوری میباشد که یک عمر زندگی را به غفلت و بدرفتاری و بدون عشق گذرانده است. به دور از گرمای وجود خانواده، او سهم خود از سختی ها و بحران ها را به دوش کشیده است. درست زمانی که به نظر امیدی باقی نمانده، رویارویی سرنوشتسازی منتظر اوست. زمانی که مردی با سر جانور به همراه قدرتهای عجیب، او را در حراج برده خریداری میکند. زندگی چیسه دیگر مانند قبل نخواهد بود.
ایساکو هرگز نخواست که دختر یک رئیس یاکوزا باشد، اما زمانی که پدر و مادرش در یک تصادف رانندگی در 5 سالگی جان باختند، پدربزرگ گانگسترش او را پذیرفت و او را به عنوان عضوی از قبیله بزرگ کرد. ایساکو پس از سالها دوری از همکلاسیهایش به دلیل روابط خانوادگیاش، سرانجام آماده است تا اولین دوره دبیرستان خود را انجام دهد، یک زندگی عادی داشته باشد و حتی شاید عشق پیدا کند... تا اینکه خدمتکار خانواده وفادار و قیم فداکار ایساکو، 26- کیای یک ساله درست در کنار او وارد دبیرستان می شود و عهد می بندد که از او در برابر همه موارد فوق محافظت کند! حالا او یک زره زنجیر کش و تپانچه دار شوالیه درخشش(؟) برای مقابله با آن دارد، و علاوه بر آن در دبیرستان مشغول به کار است؟ یک خانم جوان چه کار کند؟!
در شهری از مردگان که مدتهاست ویران شده و به دور از تمدن بشری است، فرزند یک انسان زندگی میکند. نام او "ویل" است، و توسط سه روح، بزرگ شده است: جنگجوی اسکلتی پرشور، خون؛ کاهن مومیایی زیبا، مَری؛ و جادوگر شبحوار دمدمیمزاج ، گاس. این سه نفر به پسر عشق میورزند و هر آنچه که میدانند را به او میآموزند. اما یک روز، ویل شروع به پرسیدن کرد: "من کیستم؟" ویل باید رمز و رازهای سرزمین دورافتادهی مردگان را آشکار کند و گذشتهی مخفی ارواح را کشف کند. او باید عشق و رحمت خدایان خوب، و تعصب و دیوانگی بدها را بیاموزد. و وقتی همه چیز را بداند، پسر اولین قدم خود را در راه قهرمان (جوانمرد) شدن برمیدارد.
کیتارو، که همیشه تمایل به جذب ارواح داشته است، به عنوان معلم دختر کوچکی به نام یایویی استخدام می شود که می تواند ارواح را ببیند و به دنبال روحی است که مادرش را گرفته است.
آلیسا جادوگر، نوزادی را پیدا می کند و او را بزرگ می کند. 16 سال بعد، ویولا، دخترخوانده او، بسیار بلند قد شده است. آلیسا و ویولا در یک سفر خنده دار و آشفته از هویت های اشتباه و شیطنت های ماوراء طبیعی قرار می گیرند.
شاهزاده خانم میا، پس از سرنگونی امپراتوری Tearmoon توسط شورش، در سن 20 سالگی اعدام می شود. او هشت سال به گذشته بازمی گردد و فرصتی دوباره برای زندگی به دست می آورد. شاهزاده خانم که از خاطره اعدام خود می ترسد، برای بازسازی امپراتوری و جلوگیری از تکرار سرنوشت خود تلاش می کند.
فیت گرافیت، مردی نفرین شده، با مهارت پرخوری، همیشه گرسنه است. تا اینکه روزی یک دزد را می کشد و قدرت و روح او را می بلعد. با این کار، گرسنگی واقعی او بیدار می شود. اگر فایت بتواند قدرت خود را کنترل کند، سرانجام ارباب سرنوشت خود خواهد بود.