7 سال از زمانی که یوئیچی آیزاوا برای دیدار عمه اش به آکیکو رفته بود می گذرد، اما اکنون که پدر و مادرش برای ادامه حرفه خود به آفریقا رفته اند، او سرانجام به شهر کوچک شمالی بازگشته است.
"گوکو" با پسر تازه اش برگشته ، اما درست زمانيکه اوضاع دارد به روال عادي برميگردد، ماجرا ادامه پيدا ميکند. او با رو در رو شدن با دشمناني مثل "فريه زا"،"سل"،"بو" شايستگي خودش را ثابت ميکند وپي به نژاد خودش يعني"سايان" ميبرد. و قادر به دستيابي به فرم 3 سوپر سايان ميشود .افراد زيادي را ملاقات ميکند . همينطور دوستان و دشمناني پيدا ميکند اما با اين حال اينقدر وقت پيدا ميکند که يک خانواده را اداره کند و يک سايان الکي خوش مثل هميشه باشد.
دمکشی حرفه ای به نام "کنشین هیمورا" که نقش مهمی در شکست دیکتاتور ژاپن داشته، قسم می خورد دیگر دست به آدمکشی نزند. او تصمیم می گیرد با کمک به انسانهای ضعیف بار گناهان خود را کم کند و...
این انیمیشن سریالی به ماجرای دختری باهوش و سرزنده به نام جودی که در یک پرورشگاه نگهداری میشود می پردازد. در اوایل سختگیری خانم مدیر که زنی جدی میباشد را به تصویر میکشد. در ادامه جودی آبوت به کمک حامی خود وارد مدرسه خصوصی میشود که جودی از حامی فقط نامی بیشتر نمیداند (آقای جان اسمیت) آقای جان اسمیت شخصیتی پنهان در دستان دارد و جودی فقط سایهای از آقای جان اسمیت را در ذهن خود دارد ...
"بولما" یک دختر است که به دنبال دراگون بال های اسمانی می گردد و در این راه با صاحب یکی از این توپ ها به نام "کوگو" اشنا می شود و ...
سندباد و دوستش علی بابا با هم راهی سفر های ماجراجویانه ی خودشون به شاهزاده خانم زیبایی میرسند که به خاطر مکر وزیر خیانت کار باید با اون ازدواج کنه و سندباد وقتی این موضوع رو میفهمه تمامی سعی و تلاشش رو برای نجات شاهزاده خانم انجام میده در این راه اون سختی های زیاد مثل نبرد با پرنده ی غول پیکر و محافظت از الماس را تجربه میکنه...
خانواده دکتر ارنست داستان خانوادهای اهل برن است. پدر خانواده یک پزشک میباشد و به دنبال دعوت دوست انگلیسی خود تصمیم به حرکت به سمت استرالیا میگیرد. در راه این سفر دریایی بعلت طوفانی شدن و غرق شدن کشتی انها خود را به یک جزیره متروکه میرسانند و باتوجه به امکانات کم خود میتوانند از حداقل امکانات به بی نیازی برسند.
ماریلا و متیو کاتبرت، خواهر و برادری مزرعهدار هستند که هیچ کدام ازدواج نکرده و بچهای ندارند. آنها صاحبان مزرعۀ گرین گیبلز هستند و چون هردوی آنها پا به سن گذاشتهاند تصمیم میگیرند سرپرستی پسر بچه نوجوانی را به عهده بگیرند تا در کارهای مزرعه به آنها کمک کند. اما کسی که مسئولیت داشته یتیم مورد نظر را از یتیمخانه بیاورد، به اشتباه دختر بچهای را به گرین گیبلز میآورد...
داستان این سریال درمورد دختر بچهای پنج ساله است که یک سال بعد از تولدش پدر و مادرش را از دست داده و عمهاش سرپرستی او را بهعهده میگیرد. در واقع داستان از روزی شروع میشود که عمه «دتا» کاری در شهر فرانکفورت پیدا کرده و دیگر نمیتواند از «آدلاید» که همه او را هایدی مینامند نگهداری کند بنابراین تصمیم میگیرد که او را به نزد پدربزرگش که تنها فامیل اوست ببرد تا او مسئولیت سرپرستی از هایدی را به عهده بگیرد.
جو، یک نوجوان یتیم در کوچه های دویا، با دانپی، یک مربی بوکس بی خانمان و الکلی ملاقات می کند. دانپی با دیدن استعداد بوکس جو، تصمیم می گیرد او را آموزش دهد. وقتی جو به خاطر جرائم جزئی به خانه نوجوانان وحشتناک فرستاده می شود، با ریکیشی که رقیب بوکس او می شود ملاقات می کند. دانپی به خانه می آید تا به جو کمک کند تا برای شکست ریکیشی آموزش ببیند. وقتی جو تصمیم می گیرد جدّاً بوکس را دنبال کند، دانپی به خاطر شهرتش به عنوان یک مست نمی تواند مجوز مربیگری دریافت کند.