در پی فجایع ناشناخته در قلب ترا، یک ماده معدنی با قدرت غیر قابل تصور کشف شده است. با استفاده از آن، فناوری جامعه جهش های عظیمی ایجاد کرده است، اما این ماده باعث یک بیماری مرگبار لاعلاج می شود که منجر به بردگی جهانی مبتلایان می شود. در حالی که شورش اکنون در حال افزایش است، یک شرکت داروسازی برای یافتن درمانی برای نجات بشریت رقابت می کند.
بعد از گذشت ۲۰۰۰ سال، ارباب شیطان بیرحم تناسخ پیدا کرده! اما بهنظر میرسه استعدادی برای پرورش کاندیداهای ارباب شیطان شدن ندارد! ارباب شیطان، "آرنوس" خسته از دورهای طولانی از جنگهای بیپایان و داشتن توانایی از بین بردن انسانها، المنتالها و خدایان آرزوی دنیایی صلحآمیز را داشت. پس تصمیم گرفت به آینده تناسخ کند. اما چیزی که در انتظارش بود دنیایی بسیار صلحآمیز بود که در آن نوادگانش بهخاطر کمبود قدرتهای جادویی، ضعیف شده بودند.
هلیل ابراهیم که در جوانی پدرش را به خاطر خونخواهی از دست داده و به استانبول تبعید شده بود، 20 سال بعد به عنوان یک جوان خوش تیپ و قوی به زادگاهش در دریای سیاه باز می گردد. در اینجا او با یاسمین، دختر مورد علاقه اش ازدواج می کند و زندگی جدید خود را می سازد. اما اتفاقات این اجازه را نمی دهد. هلیل ابراهیم سفری انتقامجویانه را آغاز میکند و با ظاهر شدن زینپ از لتوها، زندگی او به کلی تغییر میکند.
گروتِ کودک، درکنار خانوادهاش؛ یعنی محافظان کهکشان، زندگی در میان ستارگان و دردسرهایی که به دنبال دارد را یاد میگیرد
علی طاهر، اکنون 130 ساله; هنگامی که او تصمیم مهمی در مورد زندگی خود می گیرد، با هاریکا روبرو می شود. پس از این برخورد و آشنایی، صفحه جدیدی هم برای هاریکا و هم برای کمال باز می شود.
سلما از ون به استانبول میآید تا ارثی که برایش باقی مانده را بگیرد، وقتی فکر میکند همه امکاناتش تمام شده است. با او ماشین قراضه پدرش همراه با خواهرش لیلیم است. تنها شرط دریافت ارث، یافتن شریک دیگر ارث، عشق قدیمی اش میهران است. میهران که در همان روز به دنیا آمد و پیشگویی شده بود که در روز تولدشان با عشق فراوان یکدیگر را دوست داشته باشند و پس از آتش سوزی که سلما در آن قربانی اعلام شد به استانبول مهاجرت کرد. سلما میهران را در استانبول پیدا می کند. بنابراین، نه تنها سلما و میهران، بلکه عموزاده باریستای میهران، آتاکان، بوکسور عشق افلاطونی آتاکان، آلتان، خانواده بزرگ و شاداب میهران؛ زندگی عمه اش منمسی کیمت، پسر عمویش فوسون، مادرش صالحه، بازو و دست کیمت فیاض و زندگی رقیب سرسختش حکیم نیز تغییر می کند.
سریال در مورد Gulcemal است که مادرش در کودکی او را رها کرد و به هیولایی تاریک تبدیل شد و عشق به دیوای زیبا که با نفرت شروع می شود و به تدریج به گرداب آتش و شور و طوفان می رود... نبرد ویل گلسمال با مادرش با عشقی که محاسبه نشده است یا کینهای که سالها در دل او بوده است به دست میآید؟ در این جاده پر از هزینه، آیا گلجمال از یک شکارچی بی رحم به طعمه ای باز تبدیل می شود؟ و دیوا؟ وقتی بالاخره تسلیم شد، آیا می فهمد که این عشق غیرممکن است؟
سونیک در یک ماجراجویی با اکتان بالا که در آن سرنوشت یک جهان چندگانه عجیب و غریب در دستان دستکش او قرار دارد.
داستان یاز را روایت می کند که به رویای پدرش چسبیده و سعی می کند آن را در استانبول، جایی که برای تحصیل به آنجا آمده، محقق کند.