نيو اورليانز، سال 1939. «کارفيس»، صاحب کازينو و شريک تجاري سابق سگي به نام «چارلي»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلي» را مي دهد. «چارلي»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلي» را مي دهد. «چارلي» که در خليج غرق شده، پاي دروازه ي بهشت چشم باز مي کند. با اين همه، «چارلي» که تشنه ي انتقام از «کارفيس» است، ساعتي را که در بهشت به نام او است مي دزدد تا دوباره به زمين باز گردد.
ندارد
خیلی کم
خیلی زیباست قابل ذکر هست که دوبلور صدای دختر بچه در این فیلم که صدای فوق العاده ای داره یک دختر خردساله که پس از این فیلم به‌دست پدرش که آدم روانی بوده بقتل میرسه و آخرین فیلمی که توش ایفای نقش میکنه همین فیلمه یکی از صحنه هاش این بود که دختر بچه به چارلی میگفت من کی تورو دوباره میبینم و ناراحت کننده این بود که در عالم واقعیت چارلی رو زود دید
یادش بخیر 8سالم بود نگاش کردم
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه