«ران» (فورلانگ)، جوان بيست و يک ساله را به خاطر خرده فروشي مواد مخدر دستگير و به زندان محکوم مي کنند. «ران» سعي دارد در زندان انگشت نما نشود، ولي خيلي زود مورد توجه عده اي قلدر قرار مي گيرد. پس مي رود و از «ارل» (دافو) که زندان را ملک طلق خود مي داند، کمک مي خواهد. شرح فيلم: بوشمي، بازيگر محبوب برادران کوئن. در اين تجربه ي کارگرداني خود فيلم جمع و جور و قابل قبولي ارائه مي کند که مهم ترين امتياز آن بازي ها است. کارخانه ي حيوان سازي تمام عناصر آشناي ژانر فيلم هاي زندان را دارد.
سريال به يکي از زندانهاي خيلي پيشرفته که سيستم امنيتي قوي داره مربوط ميشه. داستان سریال به فرار زنداني ها مربوط نیست و بيشتر به اتفاقات داخل زندان و ارتباط پرداخته میشه. اين زندان با ديگر زندانها فرق داره چراکه داراي يک قسمتي است بنام E-city که در اين محوطه زندانيان آزادند ولي هر حرکت آنها توسط نگهبان ها کنترل ميشه.
فیلم داستان ظهور هنرمندی جوان به نام "ژان مایکل باسکیا" است. او که در ابتدا کارش را به عنوان یک هنرمند خیابانی آغاز کرد، در یک کارتن مقوایی زندگی می کرد تا اینکه بعدها تبدیل به یک ستاره شد، اما این موفقیت چیزهای بسیار ارزشمندی را از او گرفت...
اوضاع به هیچ وجه برای تامی خوب پیش نمی رود، وی کارش را در مکانیکی از دست می دهد، دوست دخترش او را به خاطر رئیسش ترک کرده و اکنون نیز حامله است، تامی هم به همین دلیل نمی تواند کار پیدا کند و سردرگم است و...
سه داستان مختلف به وسیله هتل "ممفیس" و روح "الویس پریسلی" به هم مرتبط می شوند، که در آن یک زوج ژاپنی در آمریکا به هتل می روند...
یک مجری بی ادب برنامه گفتگومحور، درست قبل از اینکه برنامه ملی پخش شود، غرق نفرتی می شود که در اطراف برنامه اش وجود دارد...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
پسر بچه ي دوازده ساله اي به نام «جاش باسکين» (ماسکو)، در يک کارناوال از ماشين آرزو مي خواهد که بزرگ شود. پس از شبي توفاني، «جاش» بيدار مي شود و خود را يک مرد سي و پنج ساله (هنکس) مي يابد...
یک وکیل بهمراه یک مامور مخفی قصد دارند یک پلیس فاسد که در زمینه قاچاق مواد مخدر دست داشته را به پایین بکشند...
با زیرنویس چسبیده
داستان سه مدر در زندان لویزیانا است که هم سلولی هستند و بخاطر جرمی که مرتکب نشده اند در آنجا بسر می برند و تصمیم به فرار دارند...
«پل هکت» (دان) يک شب محيط امن آپارتمانش را در منهتن ترک مي کند و براي ملاقات با دختري به نام «مارسي» (آرکت) به محله هاي پايين شهر نيويورک مي رود. در طول شب مجموعه اي از حادثه هاي عجيب و غير مترقبه به او ثابت مي کند که بهتر بود و در خانه اش مي ماند و تلويزيون تماشا مي کرد.