« هايدريش » ( تفاردوفسكى ) ، حامى و نمايندهى رايش در چكسلواكى و فرماندار انتصابى پراك به دست يكى از اعضاى نيروى مقاومت چك ، « اسووبودا » ( دانلوى ) ، ترور مىشود. حالا نازىها سخت در پى انتقامند و گشتاپو با دستگيرى صدها تن از شهروندان بىگناه ، تهديد مىكند كه اگر قاتل تسليم نشود ، آنان را يك به يك خواهد كشت.
با شركت امريكا در جنگ جهانى اول ، ابتدا « آلوين يورك » ( كوپر ) با اعتقاد به « حرام » بودن جنگ ، به صف مخالفان آن مىپيوندد ، اما پس از مدتى باورهايش را عوض مىكند ، به جبههى اروپا مىرود و در نبردى ، به تنهايى 20 سرباز آلمانى را مىكشد و 132 اسير مىگيرد...
مردی که احیتاج به پول دارد می پذیرد خود را به جای شخصی که وجود خارجی ندارد جا بزند،کسی که برای نشان دادن اعتراض خود دست به خودکشی زده است...
« کول هاردین » ( کوپر ) به ناحق به اتهام اسب دزدى دستگیر مىشود. « روى بین » ( برنان ) قاضى شهر که به سختگیرى و خشونت شهرت دارد ، در دادگاهى « ضربتى » او را به مرگ محکوم مىکند. اما « کول » از علاقهى قاضى به نمایشگرى مشهور به نام « لیلى لنگترى » ( باند ) استفاده مىکند و مىگریزد.
« جو ويلر » ( تريسى ) هنگام بازگشت به زادگاهش به اشتباه به اتهام آدمربايى دستگير و در زندان شهرى كوچك زندانى مىشود. شواهد و شايعات عليه او ، مردم را ترغيب مىكند تا به زندان حمله كنند و آن را آتش بزنند.
در خانواده سطح متوسط "آدامز"، پدر و پسر از کار در داروخانه راضی هستند، اما مادر و "آلیس"، دختر خانواده از هر راهی برای بالا بردن سطح اجتماعی خود استفاده می کنند. وقتی "آلیس" در نهایت موفق می شود مرد رویاهایش را پیدا کند، مادرش پدر را وادر می کند تا مرد جوان را با یک شام خانوادگی سطح بالا تحت تاثیر قرار دهد...
شبى توفانى در ژنو ، « مرى شلى » ( لنچستر ) ادامهى داستان « فرانكنستاين » را براى « پرسى شلى » ( والتن ) و « لرد بايرون » ( گوردون ) ، تعريف مىكند : مخلوق ( كارلوف ) موفق به گريز از دست گروه تعقيب گنندگان خشمگين مىشود و پس از چندى دكتر « پرتوريوس » ( تسيگر ) ، دانشمند خبيث از ؛ « فرانكنستاين » مىخواهد كه با او براى خلق مخلوقى مؤنث همكارى كند و همدمى براى مخلوق قبلى بيافريند.
« دكتر گريفين » در حركتى جنونآميز با آزمايش محلولى شيميايى روى خود، نامرئى مىشود و پس از آن با نااميدى، نامزدش ( استوارت ) را ترك مىكند تا دارويى خنثىكننده بيابد...