واکانا گوجو، یک عروسکساز پر امید، از یک اتفاق در دوران کودکی با دوستش که مخالف عشق او به عروسکهای سنتی بود، رنج میبرد. او روزهایش را در تنهایی سپری میکند و در اتاق "هنرهای خانه داریِ" دبیرستانش آرامش خود را مییابد. از نظر واکانا آدمهایی مثل مارین کیتاگاوایِ زیبا، دختری شیک که همیشه توسط انبوهی از دوستانش احاطه شده است، عملاً یک بیگانه از دنیای دیگر است. اما وقتی مارین شاد و شنگول - که هیچوقت آدم خجالتیای نیست - یک روز بعد از مدرسه واکانا را در حال خیاطی کردن میبیند، با این هدف که همکلاسی آرام خود را به سرگرمی مخفیانهاش - یعنی کازپلی! - علاقمند کند، وارد زندگی او میشود. آیا قلب زخمی واکانا از پس هجوم این بیگانه سکسی بر خواهد آمد؟!
میکو یه دانشآموز دبیرستانی عادیـه که بعد از زمانی که شروع به دیدن هیولاهای زشت و وحشتناک میکنه، زندگیش به کلی عوض میشه. با اینکه خیلی وحشت زده شده، اما سعی میکنه که به زندگی روزانهی خودش ادامه بده، اون وانمود میکنه متوجه چیزهای وحشتناکی که اطرافش داره اتفاق میفته، نیست. اون باید این ترس رو تحمل کنه تا خودش و دوستش هانا رو از خطرات حفظ کنه. حتی اگه به معنای روبهرو شدن با وحشتناکترین چیز ممکن باشه. با ترکیب کمدی و وحشت، میروکو-چان داستان دختری رو میگه که سعی میکنه با عادی رفتار کردن، در مقابل موجودات فراطبیعی ایستادگی کنه.
در سال 198 دوران خورشیدی در توکیو، آتش نشانی ویژه با پدیده ای به نام احتراق خود بخودی انسان مبارزه می کند، که در آن انسان ها به جهنم های زنده ای تبدیل می شوند که جهنمی خوانده می شوند. برخلاف جهنمی هایی که اولین نسل از موارد احتراق خودبخودی انسان هستند، نسل های بعدی توانایی دستکاری شعله ها را حین نگه داشتن فرم انسانی دارند. شینرا کاساکابه، جوانی که توانایی مشتعل کردن ارادی پاهایش دارد و ردپای شیطان نامیده می شود، به جوخه مبارزه با آتش 8 ملحق می شود که از دیگر افراد استفاده کننده از شعله ها تشکیل شده و تلاش می کنند تا هر جهنمی که با آن مواجه می شوند را خاموش کنند. فرق های جهنمی را ساخته، شیرا شروع به پرده برداشتن از حقیقت درباره آتش مرموزی می کند که باعث کشته شدن خانواده اش در 12 سال پیش شده.
وقتی یه تراژدی خونوادگی زندگیش رو زیر و رو میکنه، تورو هوندای دبیرستانی 16 ساله مجبور میشه زندگیش رو به دست بگیره و بره... به یه چادر! بدبختانه خونه جدیدش رو توی یه ملک شخصی متعلق یه قبیله مرموز به اسم سوما سر هم میکنه و خیلی طول نمیکشه که مالکین راز اون رو میفهمن. ولی تورو خیلی زود میفهمه که اون خانواده بهش پیشنهاد سرپرستی دادن و سوماها هم رازهای خودشون رو دارن...
یک کشیش زنِ جوانی، گروهی از مبارزین را به دور خود جمع کرده است و به ماجراجویی های مختلف پا می گذارد اما روزی از روزها با دردسری بزرگ در میدان جنگ مواجه می شوند و درست زمانی که نبرد را شکست خورده تصور می کنند «قاتل گابلین ها» به نجات آنها می شتابد و آنها را از مخصمه نجات می دهد. او کسی است که زندگی خود را وقف نابودسازی گابلین ها کرده است و به هر نحوی که ممکن است این کار را انجام می دهد. اما حال آوازه او در سرزمین های مختلف پیچیده است و هر آن ممکن است گابلین قدرتمند و یا دشمن جدیدی به سراغ او بیاید.
آنها در رویایی به سر میبرند! رویای روزی که در آسمان بزرگ پر میگشایند. در آیندهای دور وقتیکه خشکیها ازبین رفتهاند، آدمی در شهر متحرکی به نام "پِلَنتِیشن" سکنا گزیده و خلبان(پایلوت)هایی در قسمتی از آن به نام "میستیلتین" یا "قفس پرنده" بوجود آوردهاند. بچههایی که در این قفس گیر افتادهاند، هیچگاه رنگ آسمان نمیبینند و مجبور هستند برای ارتقای خود مبارزاتی بوسیلهی رباتهایی جنگی به نام FranXX با موجوداتی عجیب به نام "کیوریو" (دایناسور) انجام دهند. این مبارزهها ضامن حیات این بچهها خواهد بود. پسرک قصهی ما "هیرو" که با لقب "کد016" شناخته میشود دارای مشکلاتی هست که موجب نادیده گرفته شدن او میشود، به همین خاطر وجودش غیرضروری شمرده میشود. چرا که عدم توانایی در راندن "فرانکس" مساوی با از دست دادن موجودیت است. اما دست روزگار دخترکی مرموز به نام "زیرو تو" (02) را که دو شاخ بر سر دارد را در سر راه او قرار میدهد.
ارن یگر و همرزمانش از سپاه 104 آموزشی به تازگی موفق شدند که عضویت کامل در گروه تجسسی را بدست بیاورند. در حالی که آنها خود را آماده رویارویی با تایتان ها می کنند...
پس از تصادفی عجیب و غریب، “ماچیزوکی تویای” ۱۵ ساله مرگ را به چشم می بیند و خود را رودرو با خدا می یابد. خدا با گفتن اینکه مرگ تویا اشتباهی احمقانه بوده است به تویا می گوید که می تواند او را به دنیایی خیالی و فانتزی بفرستد و برای جبران اشتباه پیش آمده به او اجازه می دهد که گوشی همراه/اسمارت فون خود را به آن دنیا ببرد. و اینگونه ماجراجوییِ تویا در دنیایی فانتزی شروع می شود.
وقتی دروازهی الهی باز شد، دنیای زنده، آسمانها و دنیای زیرین به هم متصل شدند و عصری از هرج و مرج را آغاز کردند که در آن خواستهها و تعارضات به هم برخورد میکنند. برای بازگرداندن نظم، شورای جهانی تشکیل شد. همانطور که صلح برقرار شد، دروازهی الهی به افسانهای شهری تبدیل شد. در آن دنیا، پسران و دخترانی که توسط شورای جهانی مناسب شناخته شدهاند، جمع میشوند. آنها کسانی هستند که با اهداف شخصی خود قصد دارند به دروازه برسند. کسانی که به دروازه میرسند میتوانند دنیا را دوباره بسازند. چه چیزی پشت دروازه است؟ وقتی به در رسیدند، دنیا تغییر خواهد کرد؟ گذشته است که تغییر میکند یا آینده؟
با زیرنویس چسبیده
قرن نوزدهم در شهر لندن ، اجساد احیا می شوند تا برای امور خاص مورد استفاده قرار بگیرند. یک دانشجوی جوان رشتهی پزشکی پس از اینکه برای پیوستن به یک انجمن سری دعوت می شود ، ماموریتی به او ملحق شده تا نوشتههای گمشده ی دکتر فرانکشتاین را پیدا کند ...