اوئن ترزدی” (فاندا) فرماندهی دژآپاچی، یکی از دورافتاده‌ترین پادگان‌های نظامی در آریزونا را برعهده می‌گیرد. او با سرخ‌پوستان رفتاری تحقیرآمیز دارد، به هنگام عبور قبیله‌ای آپاچی به مقصد مکزیک، به آنان فرمان بازگشت می‌دهد، اما در مبارزه‌ای که در می‌گیرد، سواره نظام تحت فرماندهی او به کلی از بین می‌رود……
یک پیرمرد خوب و خوش اخلاق ادعا می کند که بابا نوئل واقعی است، اما مردم فکر می کنند او عقلش را از دست داده و باید تحت مراقبت قرار بگیرد. یک وکیل جوان از روی دلسوزی سعی دارد در دادگاه ثابت کند که این پیرمرد واقعا بابا نوئل است...
« وايات ارپ » ( فاندا ) كلانتر شهر تومستون مى شود تا با كمك « داك هاليدى » دائم الخمر ( ماتيور ) ، انتقام مرگ برادرش را بگيرد . سرانجام كار « وايات » به دوئل با خانواده شرارت پيشه ى « كلانتن » ( كه عامل مرگ برادرش بوده اند ) در اوكى كورال مى كشد...
خانواده روستایی فریک با نارظایتی های دخترشان مارگی قصد دارند سری به در نمایشگاه ایالتی آیووا بزنند...
در اوايل قرن بيستم ، يك خانوادهى فقير ايرلندى در بروكلين نيويورك زندگى سختى را مىگذرانند . پدر ( دان ) ، پيشخدمتى دائم الخمر اما مهربان و همسرش ( مگواير ) ، زنى مؤمن و مذهبى است . دختر آنان نيز پيوسته تلاش مىكند تا به آيندهى بهترى دست يابد...
رمان نویس "رچارد هارلند" در قطار نیومکزیکو با "الن برنت" آشنا می شود.آن دو عاشق یکدیگر شده و پس از مدتی با هم ازدواج می کنند اما عشق وسواس گونه "الن" نسبت به "ریچارد" زندگی آنها و همه اطرافیانشان را تهدید می کند...
پس از گذران دوران سخت و طاقتفرسای کودکی، جین ایر یتیم از سوی ادوارد روچستر، مالک خانهای اشرافی و رمزآلود اجیر میشود نا از دختر جوانش مراقبت نماید...
با دوبله فارسی
لورد فرانسه ، سال 1858. « برنادت سوبيرو » ( جونز ) ، دختر دهقانزادهاى است كه با اعضاى خانوادهاش در زندان شهر زندگى مىكند. يك روز « برنادت » هنگام جمع كردن هيزم ، « مريم باكره » ( دارنل ) را در غارى مىبيند. « مريم مقدس » از او مىخواهد كه كف غار را بكند تا به آب شفابخش برسد ...
با زیرنویس چسبیده
اوايل قرن ، ويلز جنوبى . « هيو مورگان » ( مك داول ) ، پسركى 12 ساله ، همراه با خانواده اش در دهكدهاى معدنى در دره اى سرسبز و زيبا زندگى مى كند. اما آرامش و خوشبختى خانواده آرام آرام با شدت گرفتن طمع و زورگويى هاى صاحبان معادن از بين مى رود...
لورل و هاردی برای فرد بیماری کار میکنند که آرزوی رفتن به خدمت سربازی را دارد؛ بالاخره زمان اعزام فرا میرسد و لورل و هاردی به ناچار برای مراقبت از وی با او همراه می شوند.
