ناز به تازگی از آکادمی پلیس فارغ التحصیل شده است و با مادر و عمویش زندگی می کند. نیروی پلیس، پس از اقدامات یک رئیس مافیا به نام طارق کوشو اوعلو تصمیم می گیرد از ناز و افسر پلیس بی کله پامیر برای یک ماموریت مخفیانه استفاده کند. پامیر و ناز مانند یک زوج تازه ازدواج کرده با نام های جدید “لونت و یاز” در خانه خانواده مافیایی نقل مکان می کنند تا اعتماد رئیس مافیا را به خود جلب کنند. باید دید این دو پلیسی که اصلا از هم خوششون نمیاد و حتی دلشون نمیخواد بخاطر مأموریت هم کنار هم باشن، چجوری این ماموریت مخفیانه را انجام می دهند.
ماراشلی(اهل مرعش) که قبلا سرباز نیروی ویژه بوده، یک مغازه ی صحافی باز میکند و سعی میکند از آنجا امرار معاش کند. نقطه ی عطف زندگی ماراشلی روزیست که دخترش زلیش تیر میخورد.ماراشلی با این که تنها هدفش حیات بخشیدن(امید بخشیدن) به دخترش است ولی رنج بزرگی که به دخترش تحمیل شده را هم فراموش نکرده است. روزی دختری بسیار زیبا به اسم ماهور وارد مغازه اش میشود که در همان روز ناخواسته درگیر ماجرای خطرناکی شده است و ماراشلی زندگی او را نجات میدهد و همان روز تقدیر این دو نفر به هم گره میخورد…
ماجرا از اونجا شروع میشه که دمیر و سلین هر دو یک خونه رو میخرن و مجبور میشن تا حل شدن مشکل، با هم زندگی کنن و …
کرم پسر چشم چرون و خوشتیپ یک خانواده استانبولی است که از قدیمی ترین ها در سکتور منسوجات هستن. با ایده های خلاقانه ی خودش با یه استارتاپ کارخونه قدیمی خانواده اش رو که به مرور زمان داشت از رده خارج میشد رو به نامبر وان این سکتور تبدیل کرد ولی در چشم پدرش هنوز مرد نشده بود چون همیشه دنبال خوشگذرونی و هوسرانی بود. عایشه هم یه دختر خوشگل و باهوش و خوش قلبه که تو کارخونه ی کرم اینا بعنوان کارگر کار میکنه و تحت کنترل دو خان داداشش که یکی قلدر و یکی بی خاصیته یه زندگی بی رنگ و مزه رو سپری میکنه. تنها امیدش اینه که با برک که یه مدته باهاش دوسته ازدواج کنه و این زندگی رو پشت سرش بذاره ولی وقتی خان داداش هاش سعی کردن اونو به عقد صبری، پسر ثروتمند محله در بیارن عایشه به برک میگه باید هرچه زودتر ازدواج کنن و برک با شنیدن این جا میزنه و …