دکتر نیلوفر توسکا یک روانپزشک متعهد با استعداد ویژه برای کمک به نوجوانان مشکل دار در مواجهه با مشکلات سخت است. برای دکتر نیلوفر، هیچ مورد ناامید کننده ای وجود ندارد. درک منحصر به فرد او از ذهن نوجوان او را یک قدم جلوتر از همکارانش نگه می دارد. اما نبوغ دکتر نیلوفر قیمت گزافی دارد. علیرغم موفقیتش، او راز وحشتناکی را تحت تاثیر قرار می دهد که اگر روزی فاش شود، می تواند حرفه او را خراب کند. دشمن دکتر نیلوفر اومر است، یک دادستان سازش ناپذیر که معتقد است تنها راه کمک به یک نوجوان بزهکار اجرای دقیق قانون است. دوران نوجوانی پریشان او به اومر آموخت که تنبیه تنها راه درمان است و رویکرد ملایم دکتر نیلوفر او را خشمگین می کند. موارد یکی پس از دیگری آنها را در دو طرف میز قرار می دهد، اما تمایل مشترک آنها برای کمک به این بچه ها - و همچنین گذشته پر دردسر خودشان - آنها را ناگزیر به هم نزدیک می کند.
یونکا، یک مادر جوان در اواسط بیست سالگی است که سعی می کند با کوچکترین دخترش ساره زندگی را حفظ کند. او از یک سو به تنهایی با سختی های زندگی دست و پنجه نرم می کند، از سوی دیگر با پرونده حضانت پدر بیولوژیک ساره دست و پنجه نرم می کند. وقتی همه چیز به بن بست می رسد، او پیشنهاد تغییر زندگی را دریافت می کند. اکنون زندگی جدیدی برای یونکا آغاز می شود. اما او نمی داند که; در حالی که از باران فرار می کند، گرفتار تگرگ می شود.
فرات بولوت یه دادستانه که با همسرش زینب و دختر پنج ساله اش یه زندگی شاد داره ولی یه روز که بیدار میشه، میبینه توی زندانه و اتفاقات چهار ماه اخیر رو به هیچ عنوان به یاد نمیاره. آخرین چیزی که یادشه جشن تولد دخترشه ولی درعین وحشت و شوک متوجه میشه که به جرم کشتن همسر و دخترش در زندانه…
ثریا که یه دختر جوون و خوشگله در سنین جوونی مادر و پدرشو از دست میده و سنگینی بار زندگی رو به دوش میکشه و در استانبول زندگی میکنه..یهو جلوش یه تاجر جذاب و پولدار به اسم فاروک در میاد …عاشقش میشه و به عنوان عروس به شهر بورسا میره…ثریا در استانبول بزرگ شده و به آزادیش اهمیت زیادی میده و مدرنه…در صورتی که فاروک با اینکه خودشو مدرن نشون میده به خودش و رسم و رسوماتشون متکیه و …