ساریباغچه، شهر ساحلی احاطه شده توسط باغ های مرکبات از چهار طرف، با پشت به شهر باستانی ماگارسوس... هلیل کوراک، یک تاجر مستبد مرکبات... و سه وارث احتمالی که آرزوی حکومت بر این پادشاهی مرکبات را در آینده دارند. ... تانسو، تورگوت و بتون...
Güzide یک قاضی برجسته و محترم دادگاه خانواده است. او زنی صادق و اصولی است که ازدواج های بسیاری را از نابودی نجات داده است، اطمینان حاصل کرده است که بسیاری از فرزندان محبت و محبتی را که شایسته آن هستند دریافت کنند و همیشه در کنار عدالت بوده است. او فکر میکند که او و همسرش و دو فرزندش خانوادهای نمونه هستند، زندگی آبرومندانهای دارند و بقیه دوران ازدواجشان در عشق، شادی و آرامش همیشگی میگذرد. یک روز، گوزید به طور تصادفی یک طناب می کشد و او متوجه می شود که خانواده خوشبخت او یک خانه گرم نیست، بلکه یک قلعه شنی است.
این سریال داستان زندگی بارباروس خیرالدین پاشا، ملقب به ریش قرمز رو به تصویر میکشه. بارباروس خیرالدین پاشا که در زمان عثمانی کاپیتان دریایی دولت بود، پیروزی های فراموش نشدنی زیادی در جنگ های برون مرزی کسب کرد و باعث برتری عثمانی در دریای مدیترانه شد. اسم اصلی خیرالدین پاشا، رئیس خضر است که سه برادر به نام های اوروچ، اسحق، الیاس دارد.
زندگی سه زنی که دنیاهای متفاوتی برا خودشون دارند با یک آتش سوزی به هم متصل میشه. جمره مورد خشونت شوهرش قرار می گیرد و تلاش می کند همراه دخترش نجات پیدا کند، رویا با حقایق زندگی رو در رو میشه، و چیچک باید به زودی به خودش بیاد و یه کارایی برای خودش انجام بده…
مرد جوانی متوجه میشود که دارای قدرتی ویژه است. اکنون لازم است تا یاد بگیرد چگونه از نیروهایی که دارد استفاده کند تا از استانبول و تمام بشریت در مقابل نیروهای تاریکی که میخواهند دنیا را به نابودی بکشانند محافظ کند. در این راه هیچ انتخاب دیگری ندارد و دوستانش به کمک او می آیند...
خلاصه داستان : کورت سعید پسر بزرگ یه خانواده ترک اهل کریمه (مرز روسیه و اوکراین) است . او که از بچگی عاشق باباشه مثل باباش یکی از بهترین افسرهای ارتش تزار شده . و وقتی زمانش برسه هم طبق اون چیزی که بهش گفتن با یک دختر ترک ازدواج خواهد کرد . شورا هم دختر یه خانواده اصالتا روسه و به خاطر مریضی لاعلاج پدرش ناراحته . به همراه خواهرش والنتینا پدرش رو برای مداوا به پتروگراد (سنت پترزبورگ) میبرن . وقتی میرسن به پتروگراد مهمان پترو دوست قدیمی کورت سعید و خانوادش میشن . پترو به خاطر یه اشتباه با دستور کورت سعید مجبور به ترک منصبش شده و به خاطر همین کینه به دل میگیره و مخفیانه برای کورت سعید نقشه میریزه . کورت سعید و شورا ابتدا در یک مراسم رقص باله همدیگرو میبینن ولی به طور رسمی وقتی برای یک دعوت به یک مهمانی میرن اونجا با هم آشنا میشن و شعله های عشقشون هم از همونجا شعله ور میشه .