اولیویا، استاد اسپانیایی هنرهای زیبا با یک حرفه حرفه ای درخشان، پس از اقدام به خودکشی در بیمارستانی در استانبول از کما بیدار می شود. او در آنجا به سؤالات بازرسی پاسخ می دهد که در حال تحقیق در مورد همکاری اولیویا در یک شبکه قاچاق آثار هنری با یامان، معشوقه ترک او است.
پویراز مردی که به آخر خط رسیده او همه چیزیش رو از جمله کارش ، همسرش و پسرش رو از دست داده ولی علا رغم همه ی این مشکلات تونسته سر پا بایسته . پسر پویراز که خیلی برای او اهمیت داره در دستای پدر زنش هستش او که در فکر گرفتن پسرش بود از طرفه مافوق سابقش با یه پیشنهاد رو به رو میشه که مجبور میشه قبولش کنه . پیشنهاد مافوق سابق پویراز نزدیک شدن اون به شخصی بنام باهریه که پدر مافیا هستش در این میان او با دختری بنام عایشه گل آشنا میشه و کم کم به اون دل می بنده در حالی که نمی دونه اون دختر ….
کنک، که بتازگی از ایالات متحده به استانبول رسیده، شکست عشقی می خورد و معشوقه اش دست رد به سینه او می زند. تا اینکه وی تصمیم می گیرد...