در دنیای ممنوعه صحرای Gunsmoke، جایزه اسرارآمیزی بالای سر Vash the Stampede آویزان است و به نظر می رسد صلح طلب تفنگدار نمی تواند لحظه ای مهلت پیدا کند. وش یک تپانچه معمولی نیست، سلاحی را بسته بندی می کند که قادر به سوراخ کردن یک سیاره است، که توضیح می دهد که چرا مردم محلی از ذکر نام او می لرزند. اما شصت میلیارد دلار دو برابر پاداش معمولی نیست، و هر روانی شاد در خلقت قصد دارد ادعا کند وش مرده یا زنده است – ترجیحاً مرده!
داستان های رمان های فانتزی در پادشاهی هایلند، جایی که پری ها به انسان ها خدمت می کنند، می گذرد و بر دختری به نام آنه متمرکز است. مادر آن به تازگی درگذشت، بنابراین آن تصمیم می گیرد تجارت خانوادگی را ادامه دهد و استاد شکر نقره ای شود، صنعتگری ویژه که می تواند آب نبات جادویی بسازد. او با محافظ پری چارلز بد دهانش، راهی پایتخت می شود.
آکادمی سحر و جادو آرنولد مدرسه ای برای نخبگان است... و ری وایت فقط پسر معمولی شماست. در واقع به نظر می رسد که او اصلاً در جادو مهارت خاصی ندارد و کمی کلوتز است. به همین دلیل است که او هیچ ربطی به این شایعه ندارد که یکی از جادوگران بزرگ، جادوگر یخی، یکی از اعضای کلاس ورودی است ... درست است؟
با زیرنویس چسبیده
برای اولین بار، یوتا - محبوب ترین خواننده جهان - در یک کنسرت زنده خود را به جهانیان نشان می دهد. صدایی که تمام دنیا منتظرش بودند در آستانه طنین انداز شدن است...
Rein یک هیولا رام کننده است که در کنار قهرمانان برای سرنگون کردن پادشاه شیطان می جنگد. اما یک روز رفقای او را بی فایده اعلام می کنند و از مهمانی بیرون می کنند و پس از آن تصمیم می گیرد زندگی بی دغدغه ای را به عنوان یک ماجراجو آغاز کند. در طول آزمونی که او باید برای تبدیل شدن به یک ماجراجو قبول شود، با دختری به نام کاناد برخورد می کند که مورد حمله یک هیولا قرار می گیرد. راین جان خود را به خطر می اندازد تا مطمئن شود که می تواند فرار کند، اما سپس هیولا را در یک ضربه به زمین می اندازد. معلوم می شود که کاناد از قبیله بی اندازه قدرتمند مردم گربه است، یکی از قوی ترین گونه ها! او مجذوب ترکیب استعداد و طبیعت لطیف او می شود و می پرسد: "آیا سعی می کنی مرا اهلی کنی؟" راین با قوی ترین دختر گوش گربه ای قرارداد می بندد و زندگی جدید خود را به عنوان یک ماجراجو آغاز می کند. قهرمانانی که او را از مهمانی بیرون کردند، و همچنین دیگر گونه های قوی تر، به قدرت او توجه می کنند.
همه چیز در مورد دانشجوی کالج آمامیا یوهی متوسط است: نمرات، ظاهر و نگاه متعصب او به زندگی. پس چه اتفاقی می افتد که او یک روز با مارمولکی سخنگو از خواب بیدار می شود که به او اطلاع می دهد که یک چکش غول پیکر در فضای بیرونی وجود دارد که آماده است زمین را تکه تکه کند و از او در مبارزه با نیروهای شیطانی درخواست وفاداری می کند؟ وانمود کنید که هرگز اتفاق نیفتاده است! متأسفانه برای یوهی، کمی اجبار در قالب یک شاهزاده خانم فوق العاده، او را از بازگشت به زندگی معمولی خود باز می دارد. در ماجراجویی زندگی خود، یووهی به نیروهای پرنسس غیرقابل پیش بینی ملحق می شود و به دنبال خدمه ای متشکل از همراهان می گردد تا قبل از اینکه چکش بیسکویت سیاره را نابود کند، با یک جادوگر شیطان صفت و هموطنان وحشتناک قدرتمندش مبارزه کنند!
آشیتو آئوی یک فوتبالیست جوان و مشتاق اهل یک شهر پشت آب در ژاپن است. امیدهای او برای ورود به دبیرستان با یک باشگاه فوتبال خوب زمانی از بین می رود که در جریان یک مسابقه حساس برای تیمش حادثه ای ایجاد می کند که منجر به باخت و حذف آنها از مسابقات می شود. با این وجود، او چشم شخص مهمی را که اتفاقاً از توکیو به این کشور سفر کرده بود، جلب می کند. اوضاع برای آشیتو چگونه پیش خواهد رفت؟
Yuuichi Katagiri معتقد است که دوستان مهمتر از پول هستند، اما او سختی های کمبود بودجه را نیز می داند. او برای رفتن به سفر دبیرستان سخت تلاش می کند تا پس انداز کند، زیرا به چهار دوست صمیمی خود قول داده است که همه با هم بروند. با این حال، پس از جمع آوری پول کلاس، به سرقت رفته است! مشکوک به دو تن از دوستان یوویچی، شیهو ساواراگی و ماکوتو شیبه، می افتد. بلافاصله پس از آن، پنج نفر از آنها ربوده می شوند و در اتاقی عجیب با شخصیتی از یک انیمیشن کوتاه مدت از خواب بیدار می شوند. ظاهراً یکی از آنها برای رسیدگی به بدهی هنگفت آنها را وارد «بازی دوستی» کرده است. اما چه کسی بود و چرا چنین بدهی داشتند؟ آیا آنها می توانستند پول کلاس را برای پرداخت هزینه ورود به بازی دزدیده باشند؟ یوویچی و بهترین دوستانش باید در بازیهای روانشناختی موفق شوند که ایمان آنها را نسبت به یکدیگر آزمایش یا از بین ببرد.
کارمند دفتری، یوشیدا پنج ساله که روی همکارش، آیری گوتو کراش زده. جدا از اینکه بالاخره باهاش قرار میذاره، درخواستش فوراً رد میشه. مست و ناامید تا خود خونه تلو تلو خورد تا اینکه به یه دختر دبیرستانی برخورد که کنار خیابون نشسته. دخترک که به مکانی احتیاج داره که شبی رو سر کنه، تلاش در اغوا کردن یوشیدا داره. علیرغم پیشروی هاش، اونو به آپارتمان خودش راه میده. صبح روز بعد، دختری که خودشو سایو اوگیوارا معرفی میکنه، اعتراف میکنه که کل راه از هوکایدو تا توکیو رو پا به فرار گذاشته. بعد از شیش ماه عیاشی اون بطور دائم....
با بوجی، شاهزاده ای ناشنوا و ناتوان آشنا شوید که حتی نمی تواند شمشیر کودکان را به دست بگیرد. او به عنوان اولین پسر، سخت تلاش می کند و آرزو دارد که بزرگترین پادشاه جهان شود. با این حال، مردم پشت سر او درباره او به عنوان "یک شاهزاده بی ارزش" غر می زنند و "به هیچ وجه او نمی تواند پادشاه شود." به نظرتون بوجی میتونه به آرزوش برسه؟