عمر که بعد از مرگ پدرش تصمیم به دکتر شدن گرفت، در یک بیمارستان دور از شهر با یک جراح معرکه به اسم هاکان که خودشو وقف درمان بیماران کرده بود و دکتر ایده آلیستی به اسم لیلا آشنا میشود…
بَکیر عاشق اوگور شده است، اما اوگور مردی بنام زاگور را دوست دارد که در انجام جرم و جنایت همه فن حریف است...