با زیرنویس چسبیده
«سياه مو»: يک سامورايي (ميکوني) همسر وفادار (آراتاما) خود را ترک مي کند تا با زن ديگري (واتانابه) ازدواج کند... «هوئيچي بي گوش» شبي روح يک سامورايي نزد پسر نوازنده ي نابينايي (کاتسوئو ناکامورا) مي آيد و از او مي خواهد تا براي حاکم خردسال مرده اي آواز بخواند...«يک فنجان چاي»: «کانايي سامورايي» (گانمون ناکامورا) مشغول نوشيدن چاي عصرانه اش است، که تصوير يک سامورايي ديگررا در فنجان چاي خود مي بيند... «زن برفي»: دو مرد هيزم شکن (ناکادايي و اوکادا) در برف و بوران در کلبه اي خالي پناه مي گيرند. ناگهان، زني (کيشي) از غيب مي رسد و حادثه هاي عجيبي اتفاق مي افتد...
"موراکی" یکی از اعضای یاکوزا پس از تحمل زندان به جرم قتل آزاد می شود.در بازدید از پاتوقهای قدیمی خود با "سائکو" زنی جوان آشنا می شود."موراکی" تبدیل به مربی او می شود و...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
« سردار واشيزو » ( ميفونه ) و دوستش ، « سردار ميكى » ( چياكى ) ، پس از پيروزى در جنگ ، در جنگل گم مى شوند و جادوگرى را مى بينند كه پيشگويى مى كند « واشيزو » به حكومت خواهد رسيد ، اما ورثه ى « ميكى » جانشينش مى شوند . خيلى زود « واشيزو » ابتدا پادشاه و بعد « ميكى » را مى كشد .
مرد جوانی با دختر یک کارخانه دار فاسد ازدواج می کند تا عدالت را برای مسئول خودکشی پدر خود به اجرا بگذارد...
در دوران جنگ جهانی دوم، "کاجی" مردی صلح طلب به همراه همسر خود "میچیکو" به دهکده ای کوچک سفر می کند تا به عنوان ناظر در معدن آهن آنجا کار کند و بدین ترتیب به ارتش اعزام نشود. وقتی پلیس ارتش ششصد اسیر چینی را برای کار به معدن اعزام می کند "کنجی" با رهبر آنها صحبت می کند تا خوشان را کنترل کنند. اما روشهای او سیستم فاسد آنجا را ناراحت می کند و...
داستان فیلم در مورد زن و شوهری است که سعی می کنند با وجود رابطه سردشان در کنار هم بمانند، در حالی که مرد بطور پنهانی با زنی دیگر رابطه دارد...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
مردم فقیر یک دهکده که مدام توسط راهزن ها مورد هجوم قرار می گیرند، از یک سامورایی درخواست کمک می کنند. او ۶ سامورایی دیگر را جمع می کند و آن ها به مردم دهکده می آموزند که چطور از خودشان دفاع کنند و در ازای آن، مردم روزانه سه وعده غذایی مختصر به آن ها می دهند. فیلم زمانی به اوج خود می رسد که ۴۰ راهزن به دهکده حمله می کنند و ...
با زیرنویس چسبیده
«كنجى واتانابه» ( شيمورا )، كارمند قديمى بخش بايگانى شهردارى، در مىيابد كه به سرطان معده مبتلا شده و بيش از شش ماه ديگر زنده نمیماند. او ابتدا میخواهد تا از آخرين روزهاى زندگی اش لذت ببرد، اما اين بی فايده است و « واتانابه » میميرد. در مراسم يادبودش، روشن میشود كه پيش از مرگ يك زمين بازى براى بچه هاى محله ساخته است.
خانواده ای با خوشبختی در توکیو زندگی می کنند.تنها گله آنها مجرد ماندن "نوریکو" دخنر بیست و هشت ساله شان است.اما وقتی رئیسش به او پیشنهاد دوست 40 ساله اش را می دهد،همه خانواده به او فشار می آورند تا جواب مثبت بدهد اما بدون توجه به خواست آنها،"نوریکو" نقشه های خود را دارد...