عباس کیارستمی در این فیلمش صد و چهارده بازیگر زن مشهور ایرانی و یک بازیگر فرانسوی را به تماشای نمایشی از داستان خسرو و شیرین (نظامی گنجوی) نشانده است. فیلم تماماً بر روی واکنش های صورت بازیگران حین تماشای نمایش تمرکز دارد...
سرهنگ بازنشسته ای که پس از فوت همسرش با معلمه ی جوانی به نام منیژه ازدواج کرده و در شهرستان زندگی می کند. مرغ داری اش را می فروشد و به پایتخت باز می گردد تا در کنار دخترانش ملیحه و مه لقا زندگی کند. دخترها زندگی بی بندوباری دارند. آمنه ، کلفت خانه، می کوشد این را از چشم پدرشان پوشیده نگه دارد. پدر از وضع زندگی دخترها آزرده خاطر است و بیش از پیش به الکل پناه می برد. ملیحه، دختر بزرگتر، که از برخوردهای نامزدش سپانلو به تنگ آمده، با بریدن رگ دست خود خودکشی می کند و مه لقا، که آبستن است، به ازدواجی ناخواسته با علی تن می دهد. سرهنگ دچار جنون می شود و منیژه او را به کمک مسعود و آتشی در آسایشگاه روانی بستری می کند و مراقبت از او را به عهده می گیرد.