کشیشى جوان ( لیدو ) به روستایى مىرود و کارش را آغاز مىکند . صحبت و دوستى با اهالى از جمله « دکتر دلباند » ( بالپتره ) ، کنتى ثروتمند ( ریوىیر ) و خانوادهاش تصویرى است از حاکمیت بىایمانى و ناامیدى بر جهان .
« ماکس » ( گابن ) تبهکار پر سابقه و قدیمى براى تأمین پس انداز ایام بازنشستگى ، محموله اى از شمش طلا به ارزش پنجاه میلیون فرانک را به سرقت برده است و هیچ کس نمىداند او عامل این دستبرد جنجالى بوده است .