« جان رابى » ( گرانت ) دزد حرفهاى سابقهدار امريكايى پس از خدمت قهرمانانه در نهضت مقاومت فرانسه ، دوران بازنشستگىاش را در « كوت دازور » مىگذراند و به « گربه » مشهور شهرت دارد ...
يك ، ماسك - مردى پا به سن گذاشته ( كالان ) به خاطر علاقه به رقص از يك ماسك استفاده مىكند ؛ دو ، خانهى تليه - گروهى خيابان گرد در سفرى تفريحى به دهكدهاى دورافتاده متوجه سرنوشت و زندگى تلخ خود مىشود ؛ سه ، مدل - نقاشى ( ژلن ) ناچار به ازدواج با يكى از مدلهاى خود مىشود...
« موریس » ( بلیه ) ، همسر حسود « ژنى » ( دولر ) ، خواننده ى جاه طلب ، تصور مىکند که او با « برینیون » ( دولن ) ، رئیس یک کمپانى فیلمسازى ، سر و سرى دارد . کمى بعد « برینیون » به قتل مىرسد و پلیس به « موریس » مظنون مىشود .
پاریس، اولین زمستان پس از آزادی. جین دیگو با ولگردی برخورد میکند که ادعای پیشگویی دارد و به او می گوید که بزودی عاشق یک دختر زیبا می شود. در بعدازظهر همان روز جین با دختری زیبا به نام مالو آشنا می شود، اما در مییابد که او نه تنها ازدواج کرده بلکه برادرش نیز در زمان اشغال نازی ها برای دوستش دردسر درست کرده بود...