“ویکتور فرانکشتاین” یک مخلوقی را می سازد و به زندگی می آورد ولی رفتار او آنطور که انتظار می رفت نیست …
« دكتر بن مكنا » ( استوارت ) و همسرش ، « جو » ( دى ) كه همراه پسر كوچكشان براى گذراندن تعطيلات به مراكش رفتهاند ، شاهد قتل يك مأمور مخفى فرانسوى مىشوند كه پيش از مرگش به « بن » مىگويد جاسوسان مىخواهند يك سياستمدار خارجى را در آلبرت هال بكشند . جاسوسان براى ساكت نگه داشتن آنان پسرشان را مىربايند و زن و شوهر در تعقيبشان به لندن مىروند .
سه نفر در حومه انگلستان به رهبری یک پرفسور شروع به آزمایش یک موشک می کنند. در انفجاری دونفرشان کشته می شوند ولی سومین آنها به طور عجیبی تبدیل به یک هیولا می شود…