آنها در رویایی به سر میبرند! رویای روزی که در آسمان بزرگ پر میگشایند. در آیندهای دور وقتیکه خشکیها ازبین رفتهاند، آدمی در شهر متحرکی به نام "پِلَنتِیشن" سکنا گزیده و خلبان(پایلوت)هایی در قسمتی از آن به نام "میستیلتین" یا "قفس پرنده" بوجود آوردهاند. بچههایی که در این قفس گیر افتادهاند، هیچگاه رنگ آسمان نمیبینند و مجبور هستند برای ارتقای خود مبارزاتی بوسیلهی رباتهایی جنگی به نام FranXX با موجوداتی عجیب به نام "کیوریو" (دایناسور) انجام دهند. این مبارزهها ضامن حیات این بچهها خواهد بود. پسرک قصهی ما "هیرو" که با لقب "کد016" شناخته میشود دارای مشکلاتی هست که موجب نادیده گرفته شدن او میشود، به همین خاطر وجودش غیرضروری شمرده میشود. چرا که عدم توانایی در راندن "فرانکس" مساوی با از دست دادن موجودیت است. اما دست روزگار دخترکی مرموز به نام "زیرو تو" (02) را که دو شاخ بر سر دارد را در سر راه او قرار میدهد.
داستان در مورد چیسه هاتوری میباشد که یک عمر زندگی را به غفلت و بدرفتاری و بدون عشق گذرانده است. به دور از گرمای وجود خانواده، او سهم خود از سختی ها و بحران ها را به دوش کشیده است. درست زمانی که به نظر امیدی باقی نمانده، رویارویی سرنوشتسازی منتظر اوست. زمانی که مردی با سر جانور به همراه قدرتهای عجیب، او را در حراج برده خریداری میکند. زندگی چیسه دیگر مانند قبل نخواهد بود.
آستر و یونو در بدو تولد در کلیسایی رها شدند و به شکل جدا نشدنی با هم رشد کردند. در روزگار کودکی آنها با یکدیگر عهدی بستند تا بر سر امپراتور جادوگران شدن رقابت کنند. هرچند، وقتی بزرگ شدند تفاوتی بین آنها آشکار شد. یونو نابغه نابغه ای در جادوگری با قدرت و تسلط بالا بود، درحالی که آستر به کلی نمیتوانست از جادو استفاده کند. ولی تلاش میکرد کمبود خود را با تمرین فیزیکی جبران کند. وقتی آنها در سن 15 سالگی گریمورشان را دریافت کردند، یونو کتابی شگفت انگیز با شبدر چهار برگ دریافت کرد (به اکثر مردم شبدر سه برگ میرسد)، درحالی که به آستر هیچ چیز نرسید. هرچند، وقتی یونو در خطر بود حقیقت در مورد قدرت آستر نمایان شد؛ به او یک گریمور با شبدر پنج پر رسید، یک “شبدر سیاه”! اکنون دو دوست پا در عرصه جهان میگذارند، هردو با هدفی یکسان!
پس از تصادفی عجیب و غریب، “ماچیزوکی تویای” ۱۵ ساله مرگ را به چشم می بیند و خود را رودرو با خدا می یابد. خدا با گفتن اینکه مرگ تویا اشتباهی احمقانه بوده است به تویا می گوید که می تواند او را به دنیایی خیالی و فانتزی بفرستد و برای جبران اشتباه پیش آمده به او اجازه می دهد که گوشی همراه/اسمارت فون خود را به آن دنیا ببرد. و اینگونه ماجراجوییِ تویا در دنیایی فانتزی شروع می شود.
پروفسور کوچولو اما با مسئولیتی بزرگ به عنوان مدرس در دربار سلطنتی پادشاه گرانزریچ آغاز به کار می کنه. هر یک از چهار شاهزاده ای که قراره تحت تدریس این استاد کوچولو قرار بگیرن شخصیت متفاوتی دارن ، حالا باید دید که این معلو کوچولو می تونه با چهار شاهزاده ها و شخصیت های متفاوتشون کنار بیاد یا نه ؟
میدونید، مردم با حق برابر به این دنیا نمیان! میدوریا ایزوکو از وقتی چهار سالش بود مورد آزار و اذیت همکلاسی هایی قرار می گرفت که قدرتهای فوق العاده داشتند. ایزوکو یک مورد نادر بود که بدون هیچ قدرتی به دنیا اومده بود. تمام این اتفاق ها باعث نشد اون از حرکت کردن به سمت چیزی که آرزوش را داشت دست بکشه، تبدیل شدن به یک قهرمان بزرگ دقیقا مثل مردی که همیشه تو زندگی تحسینش می کرد، ممکنه در اوج ناامیدی در اوج گریه و فریاد از نرسیدن... با کمک کسی که همیشه میخواست مثل اون باشه شانسی برای رسیدن به رویاهاش پیداکنه؟
وقتی دروازهی الهی باز شد، دنیای زنده، آسمانها و دنیای زیرین به هم متصل شدند و عصری از هرج و مرج را آغاز کردند که در آن خواستهها و تعارضات به هم برخورد میکنند. برای بازگرداندن نظم، شورای جهانی تشکیل شد. همانطور که صلح برقرار شد، دروازهی الهی به افسانهای شهری تبدیل شد. در آن دنیا، پسران و دخترانی که توسط شورای جهانی مناسب شناخته شدهاند، جمع میشوند. آنها کسانی هستند که با اهداف شخصی خود قصد دارند به دروازه برسند. کسانی که به دروازه میرسند میتوانند دنیا را دوباره بسازند. چه چیزی پشت دروازه است؟ وقتی به در رسیدند، دنیا تغییر خواهد کرد؟ گذشته است که تغییر میکند یا آینده؟
داستان در سال 2138 اتفاق می افتد ، عصری که در آن بازی های واقعیت مجازی در اوج خود هستند. روزی یک بازی آنلاین محبوب به نام ایگدراسیل را تعطیل می کنند اما شخصیت اصلی داستان “مومونگا” تصمیم میگیرد از بازی خارج نشود. مومونگا به عنوان قوی ترین جادوگر به شکل یه اسکلت در می آید. جهان به عوض شدن ادامه می دهد و شخصیت های غیر بازیکن (NPC) ها دارای احساسات می شوند. مومونگا بدون والدین یا دوستی یا موقعیتی در جامعه ، تلاش می کند تا بر جهان تازه ای که بازی بوده چیره شود.
داستان این انیمه ادامه انیمه Dragon Ball Kai میباشد که اینبار Goku و Majin Buu بعد از نبرد شدیدی که باهم داشتن حال برای محافظت از صلح زمین در کنار یکدیگر ایستاده اند .
مدرسه خصوصی هاچیمیتسو یک مدرسه دخترانه و معتبر شبانه روزی در خارج از شهر توکیو است اما با آغاز سال تحصیلی جدید در سیاست های مدرسه تجدید نظر می شود و به پسر ها اجازه ورود به مدرسه داده می شود. کیوشی فوجینو در اولین روزش در مدرسه هاچیمیتسو متوجه می شود که یکی از تنها 5 پسری است که دراین مدرسه ثبت نام کرده اند. اما این مدرسه اون بهشتی که این 5 پسر در فکر خود دارند نیست ...